زنده نام مهندس
حسن فقیهیان
« همه به پیشگاه خدا می رویم »
✍ وحید صلواتی
یکی از نیکان روزگار دار فانی را وداع و روی در حریم یار نهاد، زنده یاد حسن فقیهیان، از پرکارترین و شایسته ترین مدیران اجرایی استان، قفس جسم را رها و دعوت حق را لبیک گفت و چهره در نقاب خاک کشید و فراق او برای بازماندگان و علاقمندان جانکاه بود.
مدیری توانا و خلاق، شریف و درستکار، مقتدر و خدمتگزار، با سابقهای درخشان در سمت های سیاسی اجتماعی و فرهنگی استان، من و بسیاری از جوانان، دهه 60 و 70 همکاری خود را با ایشان آغاز کردیم و بعدها کارمندان و شاگردانش سکان خدمتگزاری عرصه های مختلف مدیریتی در استان و کشور را عهده دار شدند.
مرحوم حسن فقیهیان متولد سال 1326 هجری خورشیدی، ابتدا به عنوان افسر مخابرات نیروی دریایی ارتش، به خدمت مشغول بود، در آستانه سال 1357 به انقلابیون می پیوندد و در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آن دوران حضور فعال داشت، ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته انقلاب فعالیت داشت و متعاقب آن به مناصب:
شهرداری علویجه، شهردار تیران و بخشدار تیران و کرون، بخشدار دولت آباد، نخستین فرماندار برخوار، شهردار خوراسگان، مدیریت بخش های مختلف شهرداری اصفهان، و در استانداری (سازمان عمران زاینده رود)، مدیرشرکت پیمانی عمران فرودگاه شهید بهشتی اصفهان(شرکت سیمین سپاهان)، مشاور اداره کل راه و ترابری استان اصفهان و... خدمت داشت.
او در جهت خدمت به مردم در هر مسئولیتی دریغ نمی ورزیدند، هیچگاه به عقب بازنگشت و پیشگام بود و در نگاه همگان موفق بود.
اگر چه دولت مستعجل بود، ولی خوش درخشید.
مرحوم فقیهیان کار درست را در جای درست انجام می داد، به حرکت کم قانع نبود، سکوتهایش سراسر فریاد بود، روی طرح هایش خوب فکر می کرد، جلسات طوفان فکری می گذاشت، چنان در اجرای طرح ها و برنامه ها، مصمم و پراُبهت و مطمئن حرکت می کرد، که اجرای کارها به سرعت به انجام می رسید.
اثرات خدمات ارزندهاش زبانزد و باعث تحولات مبارکی بود، در هر سمتی با اخلاق مداری و حسن رفتار و صداقت، به توسعه و سربلندی شهر، استان و آرامش و آسایش همشهریان اش پرداخت.
برای امور محوله چنان با جدیت و دقت صحبت می کرد که گویا عشق به خدمت با روح و جانش عجین بود، بیانی گرم و قاطع داشت، از تجارب و سفرهایش می گفت، از اصفهان قدیم، از معماری مساجد، مشاغل و بازارها و ساماندهی اصناف در آن دوران اطلاعات وسیعی داشت، و با تسلط بی نظیر بر فرهنگ و سنن اجتماعی و اقتصادی گذشته، طرحهای بالنده برای شهرمان به ارمغان آورد. در حوزه ای که تسلط نداشت ورود پیدا نمی کرد، نقدهایش را بی پروا ولی مؤدبانه می گفت، تمام تلاشش بهبود اوضاع بود. خوب و سریع می نوشت، طرحهای را برای اجرا به سرعت قلمی می کرد.
در کنار شهرداران اصفهان آقایان مهندس عظیمیان و مهندس جوادی، نقش کلیدی و اجرایی مهمی داشت، حتی وقتی شهردارانی با سلایق متفاوت بر مسند نشستند از مشاورت افتخاریش بهرمند می شدند.
زندیاد فقیهیان در بخش های مختلف شهرداری اصفهان، مسئولیتهای مؤثری بر عهده داشت از جمله: مناطق شهری، مدیریت سازمان میادین میوه و تره بار و ساماندهی مشاغل شهری، سازمان ترمینالها و پایانه های مسافربری، شهردار منطقه۶ اصفهان، همچنین با تأسیس شهرک کارگاهی امیرکبیر با هدف ساماندهی مشاغل شهری و همراهی و همکاری افراد تحصیل کرده و کارگاه داران باتجربه، طرحی نو در انداخت.
مدیریت طرح ساماندهی ناژوان و صفه، مدیرعامل سازمان فرهنگی و اجتماعی شهردار اصفهان (در تأسیس این سازمان همت گمارد.)
پیشنهاد در تأسیس بازارهای روز و روز بازارها، که دو بازار کوثر را به بهره برداری رساند، تشکیل مرکز خرید و فروش خودرو در شهرک امیرکبیر(جمعه بازار خودرو)، جمعه بازار کتاب(در دو شعبه دروازه دولت و کوه صفه) با هدف دعوت از نویسندگان و اهل علم با برپایی گعده های علمی، خرید و فروش محصولات فرهنگی با قیمت مناسب برای متقاضیان، تاسیس جمعه بازار لوازم خانگی دست دوم، که نیاز بسیاری از خانواده ها را تأمین می کرد، ایجاد بانک اطلاع مسکن و خودرو در سطح شهر اصفهان، تأسیس مجموعه کافی نت های شهرداری که در آن ایام، تسهیلات ارتباط شهروندان با عزیزانشان در خارج از کشور و استفاده از اینترنت برای تحقیق اهل پژوهش و متعاقب آن جمعه بازار کامپیوتر را جنب باغ نور راه اندازی کرد که مورد استقبال جوانان قرار گرفت، ایجاد مرکز "خانه سبز" در محیطی مصفا با احداث باغهای ایرانی، ژاپنی و... در خیابان همدانیان زمینی بایر و جرم خیز به مکانی برای اقدامات فرهنگی و هنری مبدل شد.(غرفه های کتاب، آموزش های: نقاشی، موسیقی و... که بعدها با توجه به بستر مناسب به بازار گل و گیاه تبدیل شد)، تاسیس مجتمع بهتوانی غدیر برای پیشگیری و درمان آسیبهای جسمی توان خواهان، تأسیس باغ درختان استوایی و باغ پروانه ها درناژوان، برگزاری تورهای گردشگری افرادی بالای 60سال و بازنشستگان و بهره گیری از تجارب آنها،
احداث پیست دوچرخه سواری و اسکیت در پارک آبشار دوم، برگزاری جشن های دانش آموزی در مراکز تحت مدیریت، از اقدامات دیگر وی بود.
کمتر کسی است در استانداری و شهرداری اصفهان، خاطره ای ماندگار از جدیّت در کار و تلاشش، به خاطر نداشته باشد، در این مختصر، تنها به نقل چند مورد اکتفا میکنم:
_ به عنوان شهردار منطقه6، در بازدید از کوی امام و هوانیروز، مشاهده می کند که دختر بچه ها در فصل پاییز، زیر درختان درس می خواندند، پیگیر شد، گفته شد خانه ها کوچک و شلوغ است، بدین ترتیب اولین سالن مطالعه برای کودکان در این منطقه احداث شد، بعدها با تشکیل یک کارگروه خیریه، نسبت به تحویل بسته های معیشتی به افراد نیازمند اقدام شد.
_ موزه هنرهای معاصر اصفهان سالها غیرفعال بود و تعدادی کارمند حقوق بگیر داشت، کار موزه با برپایی نمایشگاه های مختلف آغاز شد.
_ در احیای دامنه کوه صفه و ساماندهی پارک ناژوان برای رفاه مردم از هیچ کوششی فروگذار نکرد، به خاطر دارم در زمان انجام نورپردازی کوه صفه اصفهان طی روزها با همکاران، چندین بار خستگی ناپذیر مسیرهای سخت را طی می کرد، از زوایای مختلف روی انجام درست کار دقت و پافشاری می کرد، بسیاری از همکاران در همراهیش به اصطلاح کم می آوردند!
_ وقتی از سفر به چند کشور خارجی بازگشت با انبوهی از طرح ها، تصاویر و ویدئوها، همکاران را برای اجرای مبلمان شهری جدید و پروژه ها به خط کرد، برای معطل نماندن کار و جلوگیری از تشریفات اداری و سرعت در انجام کارها، مبتکرانه کارگاه هایی احداث کرد که اجرای طرح ها متوقف نماند و هنوز شهروندان از آثار آن بهره مند هستند.
_ در دهه 70 در مدیرعاملی سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان با برگزاری برنامه های فرهنگی و کنسرت ها، در مراکز عمومی باغ غدیر و باغ نور نشاط و شادی را به شهروندان هدیه کرد.
_ در بهمن سال 83 در سازمان عمران زاینده رود، همزمان با روز جهانی تالابها در شهرهای اصفهان و ورزنه، نخستین جشنواره: "جاذبه های گردشگری تالاب گاوخونی و کویر و حفظ جریان دائمی زاینده رود" را برگزار کرد با عنوان: «زاینده رود از سراب تا پایاب»، معتقد بود که زاینده رود تنها از سرچشمه تا پایاب(گاوخونی) معنا پیدا میکند، این جشنواره با استقبال گسترده مسئولین، مردم محل و رسانه ها مواجه شد، حتی درصدد بود مراسم هایی در بستر خشک رودخانه برقرار شود تا خشکی رودخانه به همه جا مخابره شود تا بلکه فکری برای آن شود، که متاسفانه بعدها بسیاری از این ایده های موثر دنبال نشد!
_ همچنین در دهکده زاینده رود(چادگان) خدمات ماندگارش در بخش های عمرانی و تفریحی در خاطره ها باقی است، همواره معتقد بود با ایجاد نشاط و تفریح و سرزندگی، جامعه و به خصوص جوانان، امیدوارانه منشا اثر خواهند بود، چه مانع تراشی ها که در این مسیر برایش ایجاد کردند!
روانشاد فقیهیان ساده و صمیمی بود، یکی از نکات برجسته در رفتار ایشان ارتباط صمیمانه با کارمندان و کارگران بود، فوق العاده احترام می گذاشت، به خاطر دارم بیشتر اوقات دست بر شانه کارگران که عرق بر پیشانیشان بود می گذاشت، و می گفت: "خداقوت، چطوری بزرگ مرد؟" در مراسم تشییع و به خاک سپاری ایشان چهره های قدیمی زیادی را مشاهده کردم که در گوشه ای آرام می گریستند.
مرحوم حسن فقیهیان، خوشنام بود، مدیر بود و مدبر، اخلاقمدار و حقیقتاً هرکجا و در هر جایگاهی اقدامات مؤثر داشت و نامش در میان مدیران اجرایی اصفهان ماندگار ماند، دیار نصف جهان هرگز زحمات این مرد بزرگ را فراموش نخواهد کرد.
این اواخر سختی های زیادی را متحمل شد، چند سالی درگیر بیماری تحت درمان بود و با روحیه بالا بر بیماری فائق آمد.
چه شایسته بود که متولیان امر، تا در قید حیات بود به پاس 40سال خدمات بی وقفه اش بزرگداشتی برایش می گرفتند، افسوس!
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم!
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم!
با رفتن از این جهان، تمام آلام و دردهایش پایان یافت و در آرامستان شهر علویجه آرام گرفت، خدایش رحمت کند که هیچ گاه شخصیت و خدماتش از اذهان بیرون نخواهد رفت.
«غیر تسلیم و رضا کو چاره ای»
از خداوند کریم و رحیم، غفران و رحمت الهی و حشر با اولیاء الهی مسئلت دارم، به خانواده معزز، همسر، خواهران و برادران و فرزندان برومندشان آقایان مهرداد، مهرشاد، احسان و علی و همسرانشان صبر و شکیبایی عنایت فرماید، و آن مرحوم را با درجات متعالی در جوار رحمتش و بهشت برین جای دهد./ نامش جاودان و راهش پر رهرو باد
همراه با مرحوم علامه جعفری در شهرداری مرکزی اصفهان دهه 70
بهره برداری از مجتمع بهتوانی غدیر - سال 1381
پارک ناژوان سال 1378
جلسه هم اندیشی در دفتر مدیریت پارک طبیعی شرق سال 1398
برکه میدان مرکزی میوه و تره بار سال 1378
راهپیمایی و گردهمایی عظیم عاشقان
✍ وحید صلواتی
سالها بود درصدد زیارت عتبات در عراق بودم، عشق و ارادت به امام علی(ع) و امام حسین(ع) از کودکی در جسم و روحم عجین بود و راهپیمایی اربعین آغاز این دل سپاری و حدیث دلدادگی بود، بر این باورم که داستان رفتن به کوی دوست، قصه از پیش نگاشته شده ای است، شاهدش اینکه بی خبر از همه جا، تا دو روز پیش از حرکت در یک مجلس بی ریای حسینی، در محوطه یکی از آپارتمانهای شهرک شهید کشوری شهر اصفهان مجوز صادر شد! آقا مجید صحرایی شوهر خواهر همسرم که توفیق چندین سفر را داشته، این نوبت هم با پدرشان قصد عزیمت داشت، عزم جزم شد سعادت این سفر شامل احوالمان، مسلما داشتن بلد یا فردی که تجربه رفتن این سفر را داشته می تواند مغتنم، مفید و موثر باشد، هر چند در مسیر عاشقی: "خود راه بگویدت که چون باید رفت...."
کوله بار ساده ای بربستیم و صبح روز 25مرداد ماه سال 1403 به قصد پایانه مرزی مهران حرکت کردیم، جاده های منتهی به مرز وضعیت قابل قبولی داشت، مشخص بود به تازگی مرمت و در نقاطی تعریض شده است، در طول حرکت تمهیداتی برای زائرین تدارک دیده شده بود و هر چه به روز اربعین نزدیک می شدیم، جمعیت بیشتر می شود، در موکبی در الیگودرز صبحانه و در شهر کوهدشت ناهاری که همراهمان بود استفاده کردیم، البته موکب ها پذیرایی زائران بودند.
بعد از رسیدن به مرز مهران، با انبوهی از خودروها مواجه شدیم که در هر کوی و برزن متوقف بود، پارکینگ های متعدد و لبریز از خودرو، در محوطه یکی از نهادها ماشین را متوقف، خود را آماده کردیم کوله بار برگرفتیم و با یک تاکسی به پایانه مرزی رفتیم.
برای خروج و انجام تشریفات اداری گمرکی، پیاده روی طولانی را طی کردیم، در طرف مرز ایران کارها به سرعت انجام شد، فقط یک شوک برای ما این بود که کوله پشتی من پس از عبور از دستگاه "ایکس ری" توسط فرد دیگری به اشتباه برده شد، خلاصه در آن ازدحام به هر دری زدیم بی فایده بود، ناچار با کوله برجای مانده ساعتی نشستیم تا فرد متوجه و کوله ما را پس آورد، از خوشحالی بوسیدیمش! دلم روشن بود کوله پیدا خواهد شد، منتها اگر طرف آن سوی مرز عراق می رفت کار دشوار می شد! چون نشانه ای در کوله من نبود! و این به خاطر ازدحام فراوان بود.
خوشحال همراه با تودهی انسانی بزرگ، دقایق طولانی پیاده روی داشتیم که مقدمه ای بود تا آماده پیاده روی عمود به عمود شویم و اشتیاق به رفتن حرکتهامان را سریع تر می کرد.
تقریبا بدون هیچ معطلی گیت ایران و عراق را با بررسی و مهر گذرنامه طی کردیم. گرمای بالاتر از 40درجه، از طریق انواع وسایل خنک کننده مرطوب مهار می شد، در طرف ایران وضعیت فوق العاده عالی بود، اما این سوی مرز در عراق، ناگهان همه چیز تغییر کرد، شمایل نظامی های عراقی، امکانات ضعیف تر، محوطه ای که با دپوی پلاستیک ها و ظروف و بطریهای خالی به جامانده و هوای گرم و نامنظمی پارکینگ خودرهای مسافربر عراقی و وضعیت بهداشتی ضعیف تر، خود می نمایاند!
به سه طریقِ خودرو شخصی، مینی بوس، اتوبوس و ون با قیمتهای مختلف می توان به نجف یا کربلا عازم شد، که ما ون را انتخاب کردیم، البته به خاطر زیرساخت های نامناسب جاده ای، این مسیر 300 کیلومتری را طی 5ساعت طی شد که خسته کننده بود، در میان راه در کنار موکبی برای نماز توقف و اولین تجربه غذای عراقی را تجربه کردیم، و مشاهده می کردیم که بسیاری از مرز مهران یا روستاها و شهرهای این مناطق پیاده روی خود را آغاز کرده اند که بیشتر از مردم عراق یا اعراب بودند.
نزدیک نیمه شب به نجف رسیدیم، خسته بودیم، کنار حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) پیاده شدیم، چه حال عجیبی داشتیم، خستگی رنگ باخت، سلام دادیم، در صحن و سرا دقایقی پیاده رفتیم، هیچ جای استراحتی پیدا نشد و در محوطه کنار حرم تا اذان صبح ساعاتی استراحت کردیم، صبح روز بعد در محوطه حرم، به زوار، صبحانه آش و حلیم عراقی گرم دادند.
وضو گرفتیم و با توجه و حسی متفاوت، وارد حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) شدیم، با توجه، ساعتی در صحن و سرای آقا، زیارت کردم، نیم قرن با یاد و نام علی زیستن در آن محیط احساس قرابت و خویشی می داد، تمام شجاعت ها، بزرگواری ها و بزرگ منشی ها و تلخکامی های امام علی در ذهنم متجلی شد، به خصوص در سالهای اخیر که در تدوین و آماده سازی کتابهای زندگی امامان با پدر همراهی می کردم، روایت های دورانشان در ذهنم تداعی شد و مظلومیت و بزرگواری های این انسان کامل و بزرگوار، مرا در اندیشه فرو می برد و اشک در دیدگان جاری می ساخت.
دل در گرو حرم بود و جدا شدن سخت، چه چاره که ماهیت این سفر کوتاه و پرسرعت است و باید اذن بگیری و زود بروی تا دیگری به دلدار بپیوندد، پس از زیارت، و با یاد نام خدا و به عشق امام حسین(ع) و اباالفضل(ع) و یارانشان، آرام آرام گامهای خود را آغاز کردیم، حدود 10کیلومتر تا عمود اول راه در پیش داشتیم، هوا گرم شده بود، وقتی نگاه می کردی بسیاری از زوار عرب با یک چفیه یا دستمال و یک دمپایی ساده در گرمای نزدیک به 50درجه در حرکت بودند!
در طول مسیر درِ خانه های کوچک اهالی نجف به روی زوار باز بود، هر کس می خواست تأثیر خود را بگذارد، حاجت خود را بگیرد، خادم زوار باشد، در ادامه از میانه قبرستان وادی السلام عبور و محو تماشای معماری خاص آن شدیم، فاتحه ای برای مرحوم آیت الله قاضی طباطبایی و دیگر بزرگان قرائت کردیم، ما که از اصفهان آمده بودیم، به واسطه تخت پولاد، قرابتی هم با این گورستان داشتیم!
وادی السلام شاید بزرگترین قبرستان دنیا و مهمترین در جهان اسلام است که مساحتی حدود 20 کیلومترمربع دارد و بیش از 5 میلیون میت در آن دفن شدهاند، در این قبرستان از پیامبران حضرت هود(ع) و حضرت صالح(ع) مدفون هستند، مقام برخی امامان هم در این مکان است. و همچنین مقبره حضرت لوط(ع) و حضرت یحیی(ع)، علاوه بر این بزرگان و افراد سرشناس زیادی در این قبرستان دفن شده اند که میتوان از: سید علی قاضی طباطبایی، سید محمد باقر حکیم، سید محمد باقر صدر، رئیسعلی دلواری، سید جمال الدین افجهای، شیخ محمدرضا تنکابنی، محمد حسین کاشف الغطاء، ابومهدی المهندس و بسیاری دیگر از بزرگان و افراد سرشناس از کشورهای ایران، پاکستان، هند، لبنان و.... گفته شده پس از وادی السلام دومین قبرستان مهم جهان اسلام «تخت فولاد» در اصفهان است.
پس از قبرستان وارد کوچه و خیابانهای حاشیه شهر نجف به طرف کربلا شدیم، مردم نجف مشتاقانه پذیرایی می کردند، مشخص بود خیلی از این افراد خودشان توان مالی ضعیفی دارند، اما در حد وسعشان برای پذیرایی از میهمانانشان سنگ تمام می گذاشتند، کودکان در حد توان و وسع خانواده هایشان در کنار بزرگترهایشان شرکت فعال داشتند، با وسایلی به زوار گرما دیده آب می پاشیدند، نذورات جمع می کردند، مواد غذایی پخش می کردند، لیوان شربت یا دستمال کاغذی می دادند و یا در دسته های چند تایی با صدایی معصومانه «لبیک یا حسین» می گفتند.
در ادامه در یکی از مواکب جوانان عراقی، استحمام کردیم و ساعتی استراحت کردیم و مجددا ادامه مسیر دادیم، نزدیک ظهر، فرد محترمی به نام ابومحمد کارمند یکی از ادارات نجف، سر راهمان آمد و با احترام به منزلش دعوتمان کرد، همراهش شدیم، همه امکانات خانه و زندگیش را تقدیم زوار کرده بود، پیش از ما عده دیگری هم آمده بودند، ساعتی استراحتی کردیم، نماز جماعت خواندیم، پسرانش پروانه وار از زوار پذیرایی می کردند، و سفره مفصلی چیدند، خورشت بامیه، یک غذای محلی نجف، مثل جَغور بَغور خودمان و مخلفات و میوه، فرزندان ابومحمد دست به غذا نزدند و فقط پذیرایی کردند، ابومحمد به احترام میهمانان چند لقمه همراهی کرد و گفت که امسال یکی از بچه هایش را که پزشکی می خواند، داماد خواهد کرد، او صندوقی تهیه کرده بود که در طول سال مبالغی در آن ذخیره می کرد تا بتواند در این ایام از زوار پذیرایی کند.
پس از صرف طعام، یکی از میهمانان که سیدی از بصره بود، دعای سفره به زبان عربی خواندن، پس از وی ما هم دعای سفره را به فارسی خوانیم، در محاورات با هم به وسیله ترجمه گوگل (ترنسلیت) ارتباط گرفتیم و وقت خوشی حاصل شد.
یک تجربه متفاوت و بی نظیر، این سفر آشنایی با زوار دیگر کشورهاست که بسیار مغتنم است. ابومحمد می گفت اهل تسنن و برخی مسیحیان ها هم در این همایش شرکت و در مسیر گام بر می دارند.
حدود ساعت 5بعدازظهر فرزند ابومحمد ما را به همان مکانی که سوارمان کرده بودند رساند، بی تاب حرکت بودیم، بسم الله گفتیم و بر حسین و یارانش سلام فرستادیم و گامهایمان را آغاز کردیم، اینجا دیگر طریقالحسین است و ما چون میلیونها زائر دیگر به اشتیاق در این راه قدم برمیدارم. گو اینکه تازه متولد شده باشم. دوستانی که پیش از این رفته بودند می گفتند، مسیر ایمن سازی شده است، کمتر پیش می آمد در پرچمی عکس امام حسین(ع) و دیگر یارانش وجود نداشته باشد. از قاسم (نوجوان شهید کربلا) گرفته تا مختار ثقفی و آنها خیلی به این امر توجه دارند که حتما تصاویر ائمه را نصب کنند، حرکت کاروان کربلا را هم در طول مسیر شبیه سازی کرده بودند، اما از عزاداری به سبک علم و کتل خبری نبود و بیشتر نوحه پخش می شد.
به نظرم به راهپیمایی اربعین نباید نگاه صرفا سیاسی داشت، هرچند ماهیتا تاثیر سیاسی خواهد داشت، باید حس وحدت و مودّت میان مسلمانان و معنونیت در آن تقویت شود، به طور مثلا نصب تصاویر متفاوت از رهبران شیعی و گاهی بگو مگو میان موکب داران، نشان از اختلافات داشت، به نظر می رسد با توجه به این ظرفیت، بهتر است این مسائل کنار گذاشته شود تا به اصل این همایش آسیب وارد نسازد، و تمرکز روی مناسک دینی مانند برگزاری نمازجماعت اول وقت، انسجام و وحد، برنامه ریزی برای عدم اسراف مواد غذایی، رعایت بهداشت و جلوگیری از آلودگی طول مسیر رفت آمد و....... قرار گیرد.
پیش از رفتن خیلی از خانواده ها نگران عزیزانشان هستند که در عراق امنیت نیست، اما حفظ امنیت مسیر بر عهده ارتش عراق و نیروهای شبه نظامی بود، و برقرای ارتباطات تلفنی و اینترنتی زوار، از نگرانی خانواده ها می کاست.
یکی از علما در اصفهان به من گفته بود در موکب های ایرانی که مربوط به شهرداری هاست یا از بودجه عمومی مردم برپا شده متوقف نشوید، او مدعی بود که طبیعتا تعدادی از مردم شاید راضی نباشند از بودجه عمومی شهر و کشور صرف تشکیل موکب ها شود! که حتی المقدور باید به این امر توجه می کردیم.
خلاصه تا عمود 120 رفتیم و در موکبی عراقی استراحت کردیم، امکانات به خوبی موکب های ایرانی نیست، درواقع جمعیتی استراحت می کنند و هرکس حرکت را آغاز می کند دیگری برای تجدید قوا جای او را می گیرد و هرچه به طرف روز اربعین نزدیک می شود، طبیعتا ازدحام هم بیشتر می شود.
صبح روز شنبه 27مردادماه بعد پیش از اذان صبح حرکت را آغاز کردیم و با استراحت های کوتاه بین راهی تا عمود 440 پیش رفتیم و در موکبی استراحت کردیم و پذیرایی از زوّار در طول مسیر فراوان و متنوع بود: انواع شربتها، به خصوص شربت لیمو عمانی عراقی و شربت زردآلو، شیرینیهای خرمایی، چای عربی و ایرانی، قهوه، نسکافه، شیر، شربتهای عرقهای گیاهی، سیبزمینی سرخکرده، خرما و ارده، کباب ترکی، فلافل، نان صمون، بامیه، کباب کوبیده مخصوص عراق، قورمه سبزی، خورشت لوبیا، عدس پلو، کوکو، انواع املت و نیمرو، عدسی عربی، عدسی ایرانی و.. از جمله خوراکیهایی بود که موکبها پخش میکردند. و گاهی اگر نذری را نمی گرفتید خیلی ناراحت می شدند و این باعث می شد بسیاری از مواد غذایی هدر برود که برای آن باید فکری کرد، در طول مسیر مشاهده می شد، نیمه غذاها و مایعات فراوانی در حاشیه معابر ریخته شده است!
متاسفانه راهپیمایان کمتر به برگزاری نماز جماعت اهتمام می ورزند و در بیشتر موکب های اسکان، هرکس فُرادا نماز می خواند، در حالی که یکی از مهمترین پیام های عاشورا، برگزاری نماز اول وقت بوده است.
عکس شهدای عراق در طول مسیر به عمودها و ورودی موکبها نصب شده است، بین همه تصاویر عکس حاج قاسم و ابومهدی المهندس برایمان آشناست، برخی کاسبها و متدکیان در عراق با تکنولوژی و بلوتوث خودشان را راحت کرده بودند و یک صدای ضبط شده را پشت یک بلندگو پخش میکردند و درخواست خرید اجناس یا کمک از مردم را داشتند! به خصوص خانمها همراه با طفلی در کنارشان!
روز یکشنبه 28 مردادماه تا شب به عمود 707 رسیدیم، حاج آقا صحرایی پیرمرد جوان دل همراهمان، پیشاپیش حرکت می کرد، بسیار مورد احترام بود، همگام و همراه و هماهنگ با ما، حضور گرمش انرژی بخش و مورد احترام موکب داران و خدام بود، نهایتا در پایان شب در موکبی استراحت کردیم.
روز سوم تا عمود 990 حرکت و در موکب هیات علی ابن موسی الرضا(ع) که یک سوله بزرگ با امکانات کامل بود استراحت کردیم، خدمات از قبیل حمام، بهداری، سرویس های بهداشتی، دریافت امانات، پذیرایی و شرایط برای استراحت زوار تدارک دیده بودند و هزاران نفر را سرویس می دادند.
گاهی در طول حرکت خانواده و بستگان، دوستان و آشنایان تماس می گرفتند و لحظاتی با ما هم قدم می شدند، به نیتشان گام بر می داشتیم، این وادی شب و روز نداشت، تکاپو و حرکت و پذیرایی در هر ساعتی از شبانه روز مشاهده می شد.
روز بعد تا عمود 1200 رفتیم و پیش از شهر کربلا در محل کمپ مجهز دانشگاه العمید، وابسته به بخش آموزش عالی آستان مطهر عباسی استراحت کردیم تا روز بعد با آمادگی بیشتر وارد کربلا شویم، در دانشگاه العمید دانشجویان عراقی و غیر عراقی را در دانشکده های (پزشکی، داروسازی، دندانپزشکی و پرستاری) مشغول به تحصیل هستند.
و نهایتا روز چهارم به شوق ورود به کربلا و زیارت چنان قوت گرفته بودیم که برای ادامه مسیر سر از پا نمی شناختیم، از عمود 1200 که گذشتیم، دیگر در محدوده کربلا بودیم، ازدحام جمعیت به دلیل محیط شهری بالا بود و البته امکانات موکبها نیز کمتر میشد. از مرکز شهر کربلا گذشتیم.
در میان ترافیک سنگین و شلوغی شهر، از کوچه پس کوچه هایی که دو سمتش بازار بود گذر کردیم و وارد حرم عباس بن علی، اباالفضل العباس(ع) شدیم.
اشک امانمان بریده بود، اینجا مدفن برادر کوچک امام حسین فرزند ام البنین، علمدار کربلا است!؟ کسی که نماد عشق، شجاعت و فدارکاری بود، تمام تاریخ کربلا که شنیده و خوانده بودیم در ذهنمان متجلی شد، در گوشه ای از حرم دل به قمربنی هاشم سپردیم، ، از بخت ما، حرم نسبتا خلوت بود، و پس از ساعتی ادای احترام و زیارت، اذن گرفتیم و حرکت کردیم، هر چند دل کندن سخت بود.
از میان بین الحرمین با سیل جمعیت مشتاقان که هر لحظه بیشتر می شد، وارد حرم سید و سرور شهیدان (ع) شدیم، تمام خستگی ها رنگ باخت، پروانه وار با دریای جمعیت در پرواز بودیم. چه حال خوب و وصف ناشدنی، چه شوق و شوری...
حسین خوب می دانست رسم عاشقی را چون در راه آن جان داد، با هیجان و ذکر، آرام آرام از میان بین الحرمین گذشتیم و قلبهامان در سینه بی قرار بود، خدایا اینجا مزار امام حسین است؟ خدایا اینجا قتلگاه است؟ خدایا این اینجا حماسه حسینی شکل گرفته است؟ ازدحام جمعیت بیشتر هر لحظه بیشتر می شد، و دقایقی بعد بی اختیار با رها شدن در رودخانه خروشان، خود را در حرم دیدم.
السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
در گوشه ای نشستم و زیارت کردم، دوستان و عزیزانم را از نظر گذراندم، یا امام حسین، جواب عاشقانت و دل باختگانت با تو، من که هستم؟ همه تویی، وسطه ما و معبود باش، از او خواستم اصلاح امور مسلمین، از او خواستم صلح و دوستی در جهان، از او خواستم حُسن عاقبت، سعادتمندی جوانان و..... آمین، دل کندن دشوار است، اما چون تسلیم و رضا کو چاره ای، همه زندگی سفر است، باید رفت.
چه زود این سفر تمام شد مثل یک خواب بود و رویا !
و این تنها یک معبر بود به کربلا، که بیشتر ایرانی ها می پیمایند، اما جمعیت مشتاقان از چندین راه دیگر به وصال معشوق می شتابند که خود حکایتی جداگانه دارد.، یک مسیر هم به طریق العلماء یا طریق الفرات معروف است که با توجه به طولانی بودن، مسیر امن پیاده روی از کوفه به سمت کربلا از کنار رود فرات و نخلستانها است، زمان صدام که پیاده روی ممنوع بود، علاقمندان، علما و طلاب به طور مخفیانه از راه خود را به کربلا میرساندند.
باید می رفتیم تا دیگران هم می آمدند، از حرم بیرون آمدیم، به گاراژ مخصوص سفر به مهران رفتیم، کمی چای و هل خریدیم و پس از 7 ساعت به مرز مهران رسیدیم، به هنگام ورود بسیاری از مردم از این که به خاک کشور وارد می شدند با صدای بلند خدا را شکر می کردند، پرچم ایران را می بوسیدند و بر چشم می نهادند و با آن عکسی به یادگار می گرفتند، حس قشنگی بود. شهر مهران و حاشیه آن منطقه بندی شده بود و هر اتوبوس زوار را برای سوار شدن به خودرو یا اتوبوسهای بین شهری به آن سمت منتقل می کرد.
پس از ساعتی رانندگی و عبور از شهر ایلام، در موکب پل سیمره ورودی شهرستان هلیلان استراحت کردیم و پس از نماز صبح عازم دیار خود شدیم و تجربه ای متفاوت برایمان رقم خورد.
قابل ذکر است با وقایع و نکات جالبی در مسیر مواجه شدیم که هر کدامشان قابلیت نقل روایت ها دارد. باید بروی و ببینی، گاهی برخی وقایع را نه می توان تعریف کرد نه به رشته تحریر در آورد و نه حتی با عکس و فیلم، روایت گری کرد!
امید که مورد قبول افتد.
برخی نکات و پیشنهادات
- از مزیت های این سفر آشنایی با همسفران دیگر شهرها و کشورهاست که در ایجاد مودّت و آشنایی و بسط فرهنگ ها موثر است.
- پیش از سفر، مناسبت است با همان کفش یا صندلی که با آن قصد سفر دارید، چند روزی، ساعاتی پیاده روی داشته باشید، همراه داشتن دمپایی سبک، مناسب خواهد بود.، همچنین در کوله پشتی صرفا لوازم شخصی حمل شود، نشانی و شماره تلفن خود را در آن بگذارید و آن را خیلی سنگین نکنید (نهایتا 10 تا 12 درصد وزن بدنتان)
- پاسپورت و پولهایتان را نزد خود نگاه دارید.
- لازم است طرف ایرانی و عراقی در مرز تمهیداتی بهتری برای عبور آسان تر زوار تدارک ببینند.
- در عراق وضعیت جمع آوری زباله بسیار آشفته است، بستر مناسبی برای سرمایه گذاری برای احداث کارخانه بازیافت فراهم است.
- نظافت و بهداشت در عراق ضعیف است، شستن استکان چای و فنجان قهوه، استفاده از ظروف مشترک و... بهتر است آبهای غیربسته بندی مصرف نشود و از آبسردکنها یا آبهای معدنی لیوانی استفاده شود.
- در توزیع نذورات اسراف فراوان صورت می گیرد، می توان تمهیداتی اندیشید که از امکانات نهایت استفاده به عمل آید، یا به گونه ای مدیریت کرد که حالت یکپارچه یا آشپزخانه مرکزی در آید.
- مسیرها با اینکه آسفالت و بسترسازی شده هنوز عبور زوار در برخی مکان ها خطرناک است که می توان معابر غیر همسطح احداث کرد.
- یکی از نقاط ضعف مسیر، آمد و شد خودروهای حمل کپسول گاز، حمل زباله، خودروهای یخ و مواد غذایی و گاهی خودروهای نظامی از میان جمعیت زوار است که این امر باید اصلاح و سامان یابد.
- یکی از نکاتی که خیلی مواجه می شدیم قطع برق بود، در شهرهای کربلا و نجف و در گذرگاه پیاده روی هرازگاهی چند دقیقه برق قطع می شود هر چند موتورهای برق خودکار وارد مدار می شدند! اما بی نظمی هایی ایجاد می شود.
- در برخی نقاط مشکل در برقراری ارتباط های تلفنی و یا مجازی بین افراد، ضعف خدماتی اپراتور های مخابراتی متناسب با حجم جمعیت و تعداد اندک سرویس های اینترنتی ، مشاهده می شد.
- شیوه رانندگی و رعایت قوانین در سطح پایینی قرار دارد، زوار باید به هنگام عبور از حاشیه و عرض معابر دقت کنند.
- متاسفانه راهپیمایان کمتر به برگزاری نماز جماعت اهتمام می ورزند و در بیشتر موکب های اسکان، هرکس فُردا نماز می خواند، در حالی که مهمترین پیام عاشورا، برگزاری نماز جماعت و اول وقت است.
- پاکیزگی مساجد و نمازخانه ها در طول مسیر باید بیش مورد توجه و اهتمام قرار گیرد.
- جمع شدن مواکب عراقی روز پس از اربعین، برای برخی زائرانی که به علت ارزان بودن این سفر به عراق سفر کرده اند مشکل ایجاد می کند.
- لازم است تمهیدات بیشتری برای برگرداندن زائران به شهرهایشان فراهم شود، گاهی افراد به هنگام بازگشت متحمل هزینه ها و زمان زیادی می شوند
- کمبود وسایل حمل و نقل عمومی اتوبوس در مرز و افزایش فوق العاده قیمت کرایه ها در پیک بازگشت بسیاری را دچار مشکل می کند.
لزوم رعایت نظافت و بهداشت در مسیر
مزار مرحوم قاضی طباطبایی در وادی السلام
گاهی ابتدای روز که گام را آغاز می کنی، وقایعی را مشاهده می کنی که سازنده مسیرهای تازه ای برایت خواهد بود، که به اصطلاح باید "کد" و "نشانه را بگیری و این شاید آغازی باشد.... اگر چشممان باز باشد!
همینطور گاهی دوستانی را می بینی که خاطرات خوبی را برایت تداعی می کنند و با نیم نگاه به گذشته، خاطرات پرنشیب و فراز را به خاطر می آوری و حس های متفاوت در وجودت متبلور می شود.
در نخستین روزهای گرم مرداد، مهندس محمد دهقانپور را به طور اتقاقی در خیابان میرداماد اصفهان دیدم، البته ابتدا ایشان مرا شناخت و صدا زد، ایستادیم و دقایقی گفتگو کردیم...
مدتها بود ایشان را ندیده بودم، پیش از این، در آذرماه سال ۱۳۸۹ که مهندس محسن رنجبر به جای آقای منصور باقرصاد به معاونت خدمات شهری شهرداری منصوب و با با وی همراه شدم، با ایشان و بسیاری از مهندسین پرکار و با تجربه در حوزه معاونت خدمات شهری، امور شهر، تعمیرات و نگهداری و فضای سبز، آشنا شدم و روزانه برای مدیریت بهینه شهر با برگزاری جلسات و کارهای میدانی و ارزیابی اقدمات، همگام و همراه بودیم و چه تلاشها و اقداماتی مؤثر و نقاط قوت و قابل بهبود که خاطراتش هنوز برایم زنده است.
(البته ایشان پسر عموی دوست دیگرم آقای ... دهقانپور از کارکنان سازمان میادین و ساماندهی مشاغل شهری هستند که بنده در زمانی که در آن سازمان بودم، همکار بودیم).
در خدمات شهری تعطیلی مطلق متصور نبود، هر ماه و فصل یک شرایط خاص بود، برگزاری ستاد تسهیلات سفر به خصوص در ایام نوروز، حوادث مختلف طبیعی از جمله: تنش های کم آبی ها، سیل و بارش برف و... در خدمات شهری اکیپ ها پیشرو و مثل نظامیان در حالت آوانگارد در حال خدمت بودند و البته تدبیر و درایت مدیریت های مختلف در درخشش اقدامات و جلوگیری از حوادث، ضرر و زیان شهروندان و داشتن شهری بانشاط و ایمن و زیبا مؤثر بود.
مهندس دهقانپور با جدیت در کار، صراحت لهجه و در عین حال دوست داشتنی و مهربان، پیشگام خدمات مؤثری در مناطق مختلف شهرداری بود، در منطقه 3 (بافت تاریخی) که امکان توسعه فضای سبز به سختی میسر است، اقدامات شایان توجهی را به سرانجام رساند، توسعه فضای سبز در کوه صفه در جنوب اصفهان با آن شرایط خاص و تبدیل شدن آن به قطب گردشگری، فعالیت در باغ فدک در شمال اصفهان با دشواری های این قبیل کارها به خصوص در شرایط کم آبی و... کارهای ماندگاری بود که ایشان و دیگر عزیزان در شهرداری در جهت اتمام آن همت گماردند.
در هر صورت آقای دهقانپور در عرصه های مختلف فضای سبز در مناطق مختلف شهرداری خوش درخشید.
به ایشان و تیم هایی که اقدامات را به سرانجام می رساندند و امروز در زیبایی های این شهر سهیم هستند، دستمریزاد و خداقوت می گوییم و برایشان بهترینها را از خداوند خواستار است.
وحید صلواتی (روزنامه نگار)
یک روز خوب را با جناب آقای قربانعلی معصومی از بازنشستگان سازمان میادین و ساماندهی مشاغل شهری شهرداری اصفهان بسیار مغتنم بود، نام بازارهای کوثر در شهرداری اصفهان به پیشگامی مهندس حسن فقیهیان و استمرار آن در مدیریت های بعدی خدمتی ماندگار برای مردم بود.
آقای معصومی را به جرأت می توان یک کارشناس خبره در شهرداری اصفهان دانست که کارش را بلد بود، در هر صورت انتظارات مردم از بازارهای روز شهرداری فراوان بوده و هست، طبیعتا تنش هایی به وجود می آمد که با مدیریت ایشان در حوزه کاری خود، کارها به سامان می شد، به خصوص که زمانی از اسفندماه و پیش از سال جدید، درگیر تنظیم بازار میوه شب عید بودیم برخی در کسوت مدیربازار، برخی ارزیاب و بازرس، برخی ترابری و... همگی در تکاپوی انجام خدمت به مردم بودیم.
در نهایت به اتفاق آقای معصومی به باشگاه شماره یک شهرداری اصفهان به مدیریت آقای کاظمی رفتیم ایشان هم زمانی در بازارهای سازمان میادین و سازمان رفاهی تفریحی خدمات شایانی داشتند، گفت و گفت طولانی داشتیم و یاد و خاطره بسیاری از دوستانی که در این عرصه فعالیت داشتند زنده نگاه داشته شد. تنها یاد و خاطره می ماند، پس در زمان مناسب کار درست را با عشق انجام دهیم.
در روزهای آغازین محرم (دهه اول) یکی از پایگاه های من و گاهی خانواده و برخی دوستان، حضور در امامزاده احمد واقع در اصفهان، خیابان نشاط، بازراچه حسن آباد، (در نزدیکی میدان نقش جهان) از فرزندان امام محمد باقر(ع) بوده است. مکانی تاریخی که در دوره های تاریخی مختلف بازسازی شده است، (قابل ذکر است مدفونین در اتاق های مجاور این امامزاده عبارتند از: مرحومین: آقا نجفی اصفهانی، همای شیرازی و فرزندش، میرزا ابولقاسم طرب، محمد علی جبل عاملی دانشمند و مدرس مدرسه گلبهار، عزت الدوله (همسر امیرکبیر) و همدم السلطنه، (دختر امیر کبیر و همسر ظل السلطان و یک شهید و برخی متولیان)
خلاصه از هیات می گفتم.... همراهی با دوستانی که صادقانه و صمیمانه در این گرمای 40 درجه هوا در آشپزخانه برای عزاداران حسینی و هیأت امامزاده و سایر مردم غذا طبخ می کنند، آرامش بخش است، به این عزیزان خدا قوت میگوییم. و تقریبا هر سال یک عکسی به یادگار گرفته ایم.
ارتباط این افراد در طول سال هم با یکدیگر در سفرهای سیاحتی یا زیارتی و یا در عرصه ورزش ادامه دار و مهیج و جالب است و افراد در صنوف مختلف زیر این بیرق درس مودت را تجربه می کنند.
هر چند در طی گذر سالیان، تعدادی چهره ها تغییر کرده اند، یا به تعبیر یکی از دوستان ریزش داشته اند! یا به خاطر مشکلات کشور و گرانی و تورم، بانیان کمتر شده اند!
بسیاری از جوانان و افراد متدین، نگاهشان به دینداری تغییر کرده! طبیعتا رفتار نادرست برخی دست اندرکاران و مسئولین از دلایل آن است. که باید در جای خود بررسی شود.
بماند....
با آقا مهدی عبدالله از زمانی که در بانک اطلاعات املاک شهرداری اصفهان همکار بنده بود آشنا شدم و این همکاری در شرایط شغلی مختلف تا به امروز ادامه داشته در این بیش از 20 سال رفاقت، از پشتکار و جدیدت و علاقمندی اش به کار و مهم نبودن نکاتی که ذهن و روح افراد زیادی را درگیر می کند و متوقفشان می کند. جالب توجه بود.
بسیار روی حرفها و نکات و حوادث متوقف می شوند واقعا دنیا خیلی کوتاه است، معطل نمی ماند که ما قهر کنیم، روترش کنیم، ناز کنیم، می رود، جا می مانیم.
خیام:
شادی مطلب که حاصل عمر دمی ست / هر ذره ز خاک کی قبادی و جمی ست
احوال جهان و اصل این عمر که هست / خوابی و خیالی و فریبی و غمی ست(خیام)
هر چند گاهی در محیط های کاری بر اثر سوء تفاهمات، قدر افراد آنگونه که شایسته است دانسته نمی شود و این رسم بسیاری از سازمانها و ادارات ما است، اما این از ارزش های افراد کم نخواهد شد.
در هر صورت حضور در میان بروبچه های هیأت، بدون گرایش ها و مباحث بی سر و ته سیاسی با مشاغل و سطح زندگی های متفاوت که به بهانه خدمت به مردم در آئین محرم گرد هم آمده اند، حس خوبی دارد.
امید که همگی در پناه حق باشند.