شمال اروپا - اسکاندیناوی خوشحالترین مردم جهان
کشورهای این منطقه عبارتند از سوئد، نروژ، دانمارک، فنلاند، ایسلند و جزایر فارو. زبان مردم این سرزمینها از ریشه زبان آلمانی است. مردم اسکاندیناوی از نسل جنگجویان وایکینگ هستند که در زمانهای قدیم، با کشتی به سرزمینهای مختلف حمله میکردند و مایملک آنها را غارت میکردند. شمال اروپا بسیار خرافاتی بودند و خدایان خاص خود را ستایش میکردند. وایکینگها اعتقاد داشتند که اگر در جنگ کشته میشدند روحشان به والهالا (بهشت وایکینگها) وارد میشد.
اما نوادگان آنان تفاوتهای فاحشی با آنان دارند. مردم اسکاندیناوی که به نوردیکها معروف هستند به عنوان آدمهایی آرام و صلح طلب و متفکر شناخته میشوند و به دنیا نشان دادهاند که به خوبی فعل خواستن را صرف کردهاند، و امروز در رفاه و آرامش خوبی زندگی کنند و در بسیاری از شاخصها الگوی دیگر کشورها هستند.
مؤسسه لگاتوم هر سال با بررسی عواملی مانند اقتصاد، کارآفرینی، سیستم حکومتی، تحصیلات، بهداشت و سلامت، امنیت فردی و اجتماعی، آزادیهای فردی و سرمایه اجتماعی در بین تمام کشورهای دنیا، لیستی منتشر میکند که خوشحالترین کشورهای دنیا را به ترتیب معرفی میکند. با نگاهی به این لیست متوجه میشویم از ۶ کشور این منطقه، در سال ۲۰۱۴، نروژ عنوان اول را دارد، دانمارک چهارم است، سوئد ششم، فنلاند هشتم و ایسلند یازدهم است، مردمی که در گذشته خوی وحشیگری داشتند، به سطحی رسیدهاند که میتوانند کشورهای سردسیر خود را به این خوبی و گرمی اداره کنند.
سیستمی که دولتهای اسکاندیناوی برای اداره کشورهایشان به کار میبرند چیزی است که به «مدل نوردیک» معروف است که خودشان از آن به عنوان «سیستم رفاقتی» نام میبرند. بارزترین خصوصیتی که در این سیستم وجود دارد این است که نفع عمومی بر نفع فردی ترجیح داده میشود.
در این کشورها، دولت ۴۰ درصد تا ۶۰ درصد از درآمدها را مشمول مالیات میکند و البته مردم این کشورها بدون هیچ گونه کارشکنی و اعتراضی این مبلغ را به دولت تقدیم میکنند، چون میدانند در قبال آن خدمات خوب و رایگانی دریافت میکنند، هر آن کس که پول بیشتری در بیاورید، مالیات بیشتری میدهد، بنابراین در این نظام فاصله طبقاتی ایجاد نمیشود و مردم در رفاه خوبی هستند، فقر که نباشد و هر کسی دستش در جیب خودش باشد، بخش بسیار زیادی از جرم و جنایت هم خود به خود محو میشود و جامعه به امنیت میرسد و مردم فرصت میکنند وقتشان را صرف کارهای مهمتری کنند، آگاهی یک شبه فراهم نمیشود، از کودکی با آموزش و برنامهریزی میسر و در افراد درونی میشود.
جریان آب گرم گلف استریم
اما از نظر جغرافیایی چه چیزی باعث سکونت در این مناطق شده است؟
در دوران دبیرستان جریان «آب گرم گلف استریم» را در درسها خوانده بودیم و مطالبی در ذهن داشتم، علت قابل تحمل بودن آب و هوا در کشورهای اسکاندیناوی در شمال کره زمین را اثرات این جریان آب ذکر کردهاند.
گلف استریم، یک جریان اقیانوسی گرم و قوی است که در اقیانوس اطلس جریان دارد، به دو بخش تقسیم میشود، بخش شمالی به شمال اروپا میرود و بخش جنوبی به غرب آفریقا، گلف استریم همچون رودخانهای که به جای خشکی، در میان آبهای اقیانوس، پیشروی میکند و پهنای آن از مجموع پهنای همه رودخانههای دنیا بیشتر است.
بادهایی که در اروپای شمالی برفراز گلف استریم میوزند، هوای گرم را به قسمتهایی از نروژ، سوئد، دانمارک، هلند و بلژیک می رسانند، در نتیجه، این مناطق هر اندازه هم که رو به شمال باشند زمستان معتدلتری دارند، همچنین بندرهایی که در سواحل نروژ هستند، از یخبندان در سراسر زمستان در امانند و این راز زیست پذیری این منطقه است.
ورود به نروژ (Norway)
پس از خروج از کشتی، در بندر اسلو، دکترغلامرضا جعفری از پزشکان خوب ایرانی مقیم نروژ، انتظارمان را میکشید و با خودرو BMW سوخت مازوت، ما را به محل سکونت خود در حومه اسلو در منطقه «دال» در شرق جنوب شرقی نروژ و نزدیک مرز جنوب غربی سوئد برد، ورود به نروژ فصل جدید سفرمان به کشورهای اسکاندیناوی بود، در طول مسیر نظم و صبوری در رانندگی و زیبایی بصری شهر جلب توجه میکرد.
استفاده از بزرگراهها هزینه بر است، لذا شهروندان ترجیح میدهند از خودرو شخصی کمتر استفاده کنند، مناظر شهری و طبیعی پایتخت نروژ جاذبهای منحصر به فرد به آن میدهد.
از نظر نقشه جغرافیایی نروژ کشوری نسبتا کشیده شده از جنوب به شمال میباشد. بخشهای جنوبی کشور غالبا پوشیده شده از جنگل است و مناطق شمالی و غربی غالبا پوشیده از برف و یخچالهای طبیعی زیبا میباشد و در عین زیباییهای طبیعی، کشوری پیشرفته و توسعه یافته است، از نظر ضریب نفوذ تلفن همراه و اینترنت، نروژ جزو برترین کشورهای دنیاست.
پارکها طبیعی و اکولوژیکی، بیشهها، دشتهای سبز زیبا که به شوخی میگفتم تمام حومه اسلو مانند تصویر زمینه نرمافزار «ویندوز» است! هوا در اوج تیرماه خنک، سبک و لذت بخش بود. مردم با شرایط آب و هوایی کاملا خود را تطبیق دادهاند، ضربالمثل نروژی معروف است که میگوید: «هوای بد وجود ندارد، بلکه انتخاب لباس شما است که بد میباشد.»
مغازههای زیادی با فروشندههای ترک و عرب، در هر کوی و برزنی جهت رفع نیاز مواد غذایی و مصرفی مسلمانان و حتی سلیقههای شرقی وجود دارد.
به محل سکونت دکتر در حومه شهر، در مکانی زیبا به نام «دال»، که یک ویلای زیبا در میان جنگل بود رسیدیم، دو کلبه کنار هم که دکتر در ساخت آن شخصا مشارکت داشته است، همسر ایشان از ما استقبال کرد و در همان بدو ورود، دکتر میدانست که چه برایش آوردهایم! همان ابتدا سراغ کلهپاچه را گرفت که در یک مغازه متعلق به افغانیها در هامبورگ به صورت کنسرو شده برایش تهیه کرده بودم، هنوز مشغول صحبت و احوالپرسی بودیم که به سرعت کلهپاچه را گرم کرد و به همراه نانهای باگت و در کنارش خیارشور میل کرد، بوی کله همه اتاقها را گرفت، خانمش متحیر از این سرعت عمل شوهر! ما را برای پذیرایی به اتاق هدایت کرد، اما ما برای نشستن نیامده بودیم، پس از صرف قهوه، برخواستیم و به گردش در جنگل اطراف ویلای محل اقامتمان رفتیم.
فصل تابستان است و هوا کاملا تاریک نمیشود، ساعت دو نیمه شب همه گرگ و میش بود، روزهای اول این وضعیت برایمان مهیج بود و ساعت خواب و بیداریمان را برهم زده بود.
ضمن اقامت یک هفتهای در نروژ طبیعت زیبا با انبوهی از جنگلهای این منطقه را مشاهده کردیم، چندین نوبت به دریاچه نزدیک محل اقامت به نام «هوردال» Hurdal رفتیم، آب این دریاچه علاوه بر بارشهای متناوب، از چشمههای کوچکی که به آنجا میریزند، تأمین میشود. در هنگام زمستان دریاچه یخ میزند و برفهای روی آن منظره بسیاری زیبایی را پدید میآورد، و در قسمتهای ایمن آن مردم به اسکی روی یخ و دیگر بازیها روی میآورند، در هر بار مراجعه ضمن بردن وسایل پیکنیک، از آرامش، سکوت و امنیت آن لذت بردیم.
در حین آمد و شد، در رانندگی و حضور در حومه شهر، هیچ احساس ناامنی و نگرانی به کسی دست نمیدهد.
حضور در خانوادهای در این شهر و آشنایی با کارهای روزانه آنها لذت بخش بود، زندگی ساده و بیتکلفی داشتند، ورزش جزو ارکان زندگی و قانون همه خانوادهها بود، بسیار غذایشان کم حجم اما مقوی بود، وعده عصرانه یا شام بسیار مختصر میل میکنند، وقتی به اطرافت نگاه میکنی همه در حال کار و تلاش بودند، اکثر تعمیرات منزل توسط اعضای خانوادهها انجام میشد، اولویت نخست حتیالمقدور تعمیر وسایل است نه خرید، در آن محیط زیبا زندگی همسایهها در آرامش، قابل مشاهده بود، وقتی چمنزدن من با سروصدا، طولانی شد یک از همسایهها با لبخندی به من نگاه میکرد که پیام را سریع گرفتم! و دستگاه را خاموش کردم. کمی هم در امور باغبانی، هرس درختان، رنگ آمیزی چوبهای ایوان منزل همراهی کردم، همسر و خواهرم با مواد غذایی که از ایران آورده بودند با پختن غذاهای لذیذ ایرانی میزبان و خانوادهاش را انگشت به دهان کرده بودند، آنها باقالاپلو و قرمهسبزی را خیلی دوست داشتند، در آنجا هم کودکان شیفته بازیهای رایانهای و تلفن همراه هستند و مشاهده میشد در آن مکان هم یک شکاف نسلی بین جوانترها و والدین وجود دارد.
همسر و خواهرم برای میزبان، خورشتهای ایرانی طبخ میکردند تا فریز کرده و به تناوب استفاده کند، همسر ایشان که اروپایی است به آنها گفت چرا شما دائم در حال کار هستید در حالی که همسرانتان در این کار با شما مشارکت ندارند! و مرتبهای دیگر گفت شما 3 ساعت غذا طبخ میکنید، در حالی که 10 دقیقه میخورید! خوردن شما حداقل باید یکساعت به طول انجامد و لذت ببرید، آن هم با این خوراکهای لذیذ!
با اینکه میزبان که دکتری قابل و متبحر است باید به بیمارستان میرفت سعی میکردیم زیاد وقتش را نگیریم، اما به هنگام حضور تمام قد وقت خودش را در اختیار ما قرار داده بود و راهنماییهای لازم را ارائه میکرد.
سفر روزانه از طریق مترو به اسلو داشتیم که بسیار لذت بخش و خیره کننده بود و در بافت قدیم شهر و بندر ساعاتی به گشت و گذار پرداختیم.
به مرکز شهر که رفتیم من دلم میخواست ساختمانهای قدیمی را ببینم، اما میسر نشد، بدانید اگر بانوان همراهتان باشند، با خوشبینانهترین حالت، حداقل یک چهارم وقتتان در فروشگاهها میگذرد! که البته آن همه به نوعی جزو جاذبه و تفریح سفر و به خصوص آرامش بانوان است که من هم گاهی همراه میشدم.
به شهرهای مرزی کشور سوئد هم سفر کردیم که خروج از مرز و ورود به کشور سوئد را حس نکردیم، ایمنی جادههای سرسبز برون شهری عالی بود و هرگونه تعمیرات و یا تصادف احتمالی از طریق شبکه داخلی شهر به اطلاع رانندگان رسانده میشود تا بتوانند برنامهریزی کنند، معمولا در فروشگاههای مرزی، اجناس و موادغذایی قیمتهای ارزانتری دارد و در پایان هفته مردم از شهرهای مختلف برای خرید به این منطقه میآیند.
اسلو (Oslo)
از طریق خطوط قطار و مترو به راحتی به مرکز شهر نروژ رفتیم، شهر اسلو، سومین کلان شهر شمال اروپا بعد از استکلهم و کوپنهاگ، با ۱ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر جمعیت، پایتخت و بزرگترین شهر نروژ است، در داخل این شهر ۴۰ جزیره، ۳۴۳ دریاچه و یک جنگل وجود دارد که از این جهت شهره است، تعدادی از این جزایر کوچک و بزرگ زیبا را به هنگام ورود کشتی به این شهر مشاهده کردیم.
این شهر حدوداً در سال ۱۰۵۰ میلادی توسط پادشاه هارولد هاردرادا بنا نهاده شد اما در سال ۱۶۲۴ در یک آتش سوزی از بین رفت. بنابراین کریستین چهارم شهر جدیدی را در سمت غرب شهر اول ایجاد کرد و نام آن را به «کریستیانا» تغییر داد. در نهایت مجلس این کشور در سال ۱۹۲۵ مجدداً نام اسلو را بر آن نهاد.
پادشاه و ملکه نروژ در کاخ سلطنتی زندگی میکنند، سران کشورهای خارجی نیز هنگام بازدید و یا کارهای سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک از پایتخت، در این کاخ اقامت میکنند و مردم عادی نیز در طول تابستان با تهیه بلیت، میتوانند اقامتگاه سلطنتی را سیاحت کنند.
اسلو در جایگاه اول گرانترین شهر جهان در سال ۲۰۱۳ بود، اما اخیرا از لیست ۱۰ شهر گران جهان کنار رفت و به مرتبه پایینتری نزول کرد، نروژ گرانترین بهای بنزین را دارد. فرودگاه اسلو اولین فرودگاه جهان بود که از سوخت زیستی برای تمام خطوط هوایی استفاده کرد و لوفتهانزا نیز اولین بار از این سوخت در ایرباسA320 بهره گرفت.
در واقع سوخت زیستى نوعى از سوخت است که از منابع زیستتوده (بیومس) به وجود مىآید. این بدان معناست که ماهیت سوخت زیستى به گیاهان برمیگردد و همین امر موجب تجدیدپذیر بودن آن میشود.
قابل ذکر است در سال ۲۰۱۴ کشور نروژ از نظر شاخص ثروت و سلامت، رتبهی اول جهان را به خود اختصاص داد، گفته میشد این کشور کمترین جرم و جنایت را دارد و از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون تنها ۱۰ پلیس در نروژ کشته شدهاند!
این شهر پایگاه علاقمندان به موسیقی است، جشنواره موسیقی «متال اینفرنو» در مارس، جشنواره وود راک نروژ که در ژوئن برگزار میشود، جشنواره موسیقی جاز اسلو در آگوست، جشواره موسیقی جهانی اسلو در نوامبر و جشنواره بین المللی موسیقی کلیسا در ماه مارس در این شهر برقرار است.
از جاذبههای دیگر میتوان به: پارک مجسمه ۶۲ هکتاری اکربرگ که ۳۴ مجسمه در این محوطه قرار گرفته است که شامل کارهای هنرمندان بزرگ این عرصه است، یک پارک مجسمه دیگر نیز در شهر اسلو وجود دارد. این پارک با نام «ویگلند» در بزرگترین فضای سبز اسلو یعنی پارک فراگنر قرار دارد. گوستاو ویگلند تمام مجسمهها را خودش ساخته و طراحی معماری این پارک ۸۰ هکتاری نیز به عهده خود او بوده است. وجود چهار نسخه از معروفترین نقاشی ادوارد مونک با نام «جیغ» از جاذبههای این شهر است.
معمولا بیشتر گردشگران ساختمان اپرای اسلو را مشاهده میکنند، این بنا در اسکله اسلو واقع شده و محل برگزاری اپرای ملی و جشنواره باله نروژ است، مرمر سفید بالای ساختمان اپرای نروژ، مانند کوه یخی است که از درهای بیرون آمده است و گردشگران را تشویق به بالا رفتن از سقف آن میکند و ما هم چنین حسی داشتیم!
موزه کشتی وایکینگها سه کشتی را در خود جای داده است: «اسبرگ» که از درخت بلوط و در سال۸۲۰ ساخته شده است، «تیون» که اولین کشتی بود که در کاوشهای سال۱۸۶۷ پیدا شد و «گوستاو» که سالمترین کشتی وایکینگها در جهان است که از زیر تپهای در یک مزرعه در سال ۱۸۷۹ کشف شده است.
همه ساله در دهم دسامبر جایزه صلح نوبل با حضور پادشاه نروژ هارالد پنجم در شهرداری اسلو اعطا میشود. اعطای سایر جایزههای نوبل در شهر استکهلم صورت میگیرد.
دژ و قلعه اکرشوس که در خلال قرون وسطی بهکار گرفته میشد هنوز نیز یک پایگاه نظامی است. این دژ بارها در کارتونهای والت دیزنی مورد استفاده قرار گرفته است.
پیست مدرن اسکی پرش «هولمنکولن» از سال ۱۸۹۲ تا ۲۰۰۸ همه ساله میزبان مسابقات قهرمانی جهان بوده است که در سال 1982 میزبان مسابقات جام جهانی بود، سکوی تماشاگران این پیست چشم انداز وسیعی دارد.
شرایط زندانیان در نروژ جالب توجه است و اقدامات آموزشی و تربیتی خوبی برایشان در نظر گرفته شده از جمله: دسترسی به اینترنت در سلولها! همچنین در این کشور هنگام انتشار یک کتاب، دولت ۱۰۰۰ جلد آن را خریداری و به کتابخانهها اهدا میکند، دانشگاههای دولتی نروژ برای تمام دانشجویان سرتاسر جهان رایگان هستند، پادشاه نروژ از وسایل نقلیهی عمومی استفاده میکرد و بهای بلیط را نیز پرداخت میکرد.
قابل ذکر است نروژ صاحب یک جزیرهی منجمد خالی از سکنه میان آفریقا و قطب جنوب است.
گفتنیهای این کشور فراوان است، و سفر ما محدود، از سویی شنیدن و مطالعه، کی بود مانند دیدن، آنها به راحتی با تلاش و نوآوری بر شرایط نامناسب اقلیمی غلبه و بهترین بهره برداری را از توانمندیهایی که خداوند به آنها ارزانی داشته به عمل میآوردند در سفر به کشورهای اروپایی متوجه میشوید خداوند در ایران اقلیم چهار فصل و به نوعی همه زیبایها و منابع و ثروتها را یکجا عطا فرموده و ما نشان دادیم با نامدیریتها، طبیعت و محیطزیست و حتی تربیت نسل ها و... را دچار مخاطره کردهایم.
مسئله تنها اقلیم نیست، بلکه به نظرم مدیریت است، ما شرایط آب و هوایی نامناسب امارات، کشورهای خلیج فارس و حتی مالزی را مشاهده کردهایم، آنها با وجود نامساعد یا ناپایداری شرایط اقلیمی، بهترین زندگی را برای شهروندانشان فراهم کردهاند و از امکانات خدادادی بهترین استفاده را میبرند، کشور ما تنوع آب و هوایی بینظیری در دنیا دارد که متأسفانه کمترین بهره را میبریم.
همانگونه که اشاره شد ما سفری نصفه روزه به وسیله خودرو شخصی به مناطق مرزی کشور سوئد هم داشتیم که بسیار برایمان جالب و مهیج بود.
بازگشت به هامبورگ
پس از یک هفته اقامت در نروژ و اسلو و دیداری کوتاه از سوئد، با خداحافظی از خانواده خوب دکتر غلامرضا که مهماننوازی را در حق ما تمام کردند و در منطقه دال در حومه اسلو در یک منطقه جنگلی با چشم اندازهای بسیار زیبا از ما پذیرایی کردند، با همراهی ایشان به اسلو رفتیم تا از طریق کشتی کروز به کیل در شمال آلمان بازگردیم، حدود 20 ساعت در کشتی، با آنچه بیان شد، بسیار به یادماندنی سپری شد و باتجربهای که به هنگام رفت به دست آورده بودیم، تلاش کردیم از امکانات بیشتری در داخلی کشتی استفاده کردیم.
پس از رسیدن به شهر کیل، با استفاده از رهیاب، مسیر جنگلی و روستایی را برای عزیمت به هامبورگ محل اقامتمان، انتخاب کردیم، خواهرم با آرامش این مسیر را طی کرد، در بین راه از رستورانهای مکدونالد برای صرف غذا و قهوه استفاده کردیم که قیمت مناسبی در سرتاسر جهان دارند، در میان شهرها و روستاهای عبوری چه نظم و آرامشی حاکم بود که با خود میگفتیم کاش میشد مدتی در این مناطق زندگی کنیم! یک نکته مهم اینکه در کل نقاط آلمان ثبات قیمتها خیره کننده بود و شما بدون دغدغه و نگرانی و درخواست تخفیف خرید میکردید، از یک قهوه در فروشگاههای صاحب برند تا لوازم و وسایل دیگر.
طی دو روز باقی مانده از سفر بیشتر وقتمان را به گردش در مرکز شهر هامبورگ گذراندیم، به ساختمان شهرداری، کلیسا و فروشگاهها سر زدیم و خیره و متعجب در باانگیزه بودن، امیدوار بودن و کار و تلاش و تکاپوی مردم بودیم و آنها را تحسین میکردیم.
مهد کودک صبا دختر خواهرم تجربه جالب و متفاوتی از نگهداری با برنامه و هدف مند از کودکان بود، استراحت، بازی، موسیقی، گردش، تغذیه به نوعی در عین ملاطفت کودکان را مستقل و مسئولیت پذیر بار میآوردند و عطش در آغوش گرفتن کودکان بامزه و رنگارنگ در من و همسرم متبلور شده بود، اما به نظر می رسید مجاز به این کار نیستیم! اما تحمل از دست داده و یکی دو تا از این کودکان بانمک را ناز و نوازش کردیم.
بازگشت به ایران
مجددا با رعایت میزان بار که خودش برای مسافران ایرانی دردسری است و با هر خرید چمدانها را توزین میکنند! ساعت حرکت را بررسی و با مشایعت خواهرم به فرودگاه هامبورگ رفتیم و از لطف و محبت او در مدت اقامتمان صمیمانه سپاسگزاری کردیم، خدا قسمتتان کند در سفرهایتان یک نفر آشنا به آن شهر و کشور همراهیتان کند که نعمتی است.
پرواز برگشت از طریق شرکت لوفتهانزا آلمان که از لحاظ امکانات و پذیرایی خدمات خوبی هم ارائه شد، عازم ایران و فرودگاه امام خمینی شدیم، در میان راه، با مسافرینی که از کانادا و یا آمریکا با پرواز هامبورگ به تهران عزیمت میکردند هم صحبت شدیم و از آنها بسیار آموختیم، آنها تشنه دیدار وطن و خانوادههاشان بودند.
به هنگام اعلام فرود، تدریجا بسیاری از بانوان حجابهای خود را به شکل عجیب و غریب آراستند و آماده ورود به کشور شدند و باز به این فکر بودم این تکه پارچه روسری چه تفاوتی با نداشتنش دارد!؟ چه بسا این مدل پوشش برخی بانوان بسیار بیشتر از خانم های آن طرف جلب توجه میکند!
حجاب که تکلیف شرعی الهی نمیشود که پوشیدنش ثواب و ترکش عقوبت الهی داشته باشد، اگر حجاب تکلیف بود معنی نداشت که کنیزان و اهل کتاب مستثنی شوند و جای افسوس دارد که رسم نقش بازی کردن و ماسک گذاری در زندگی بسیاری از ما ایرانیها عادی و روزمره شده است.
در فرودگاه امام خمینی یک استاد و پروفسور عراقی که عازم اصفهان بود به طور اتفاقی با ما همکلام شد و با عربی و فارسی و انگلیسی با او در موضوعات مختلف صحبت کردیم، او متواضعانه من و همسرم را دعوت کرد به اتفاق به اصفهان برویم. ظاهرا مادرش ساکن اصفهان و بیمار بود و او به دیدار مادرش می رفت و در حالی که جاده کاشان – اصفهان باران میبارید به اصفهان عزیمت کردیم و پرونده این سفر را با کوله باری از خاطرات و تجارب مفید و مهربانی میزبانان بستیم، و آن گوهری که در این مدت کوتاه دل تنگمان کرده بود، فرزندان و والدینمان بودند که در اولین فرصت دیدارشان باعث مسرت و شادمانی شد.
لازم است از اقوام که نظارت و همراهی با فرزندان ما را تا هنگام بازگشت بر عهده داشتند، تشکر و قدردانی کنم، همچنین از همسرم مریم فایضی که همسفری همراه و خوشذوق بود و در تنظیم و نوشتن این متن مرا یاری رساند سپاسگزارم.
همانگونه که ابتدای نوشته اشاره کردم، نکات و تجاربی را که در این سفر به دست آوردهام به صورت مختصر تقدیم میکنم، امید که قبول افتد و در نظر آید.
پایان
در پایان به اطلاع خوانندگان فهیم می رساند که مشاهدات و تجارب سفر من و همسرم در قالب نکته ها به طور جداگانه تقدیم می شود
شهر کیل (Kiel)
سپیده خانم خواهرم قبلا مقدمات یک سفر دریایی را از طریق یک کشتی کروز فراهم کرده بود، از آنجایی که اقدام برای خرید زودهنگام بلیت در ارزان بودن آن تأثیر دارد، بلیتها قبلاً تهیه شده بود، بیشتر در کتابها و فیلم ها، هیجان انگیز و زیبا بودن یک سفر دریایی را مطالعه و مشاهده کرده بودم. «شب به یاد ماندنی» که بعدها با نام تایتانیک بازتولید شد از آن جمله بود.
از محل اقامتمان شهر هامبورگ 90 کیلومتر به طرف شمال آلمان و به طرف شهر «کیل» حرکت کردیم، هدف ما سفر دریایی از شهر بندری «کیل» به وسیله کشتی کروز به شهر اسلو در نروژ بود که بسیار از جذابیت آن شنیده بودیم.
شهر کیل در شمال کشور آلمان و مرکز ایالت اشلسویگ-هولشتاین(یکی از شانزده ایالت آلمان)، این ایالت شمالی ترین ایالت آلمان است و سرزمین افق ها است و بین دریای بالتیک در ساحل شرقی و دریای شمال در ساحل غربی قرار گرفته است.
فرصت زیادی برای گشت و گذار در شهر نداشتیم، اما در سکوت محو زیبایی و پاکیزگی شهر شدیم.
کیل شهری آرام و زیبا، مکانی عالی برای گذراندن تعطیلات در آلمان است و در سال 1871 این بندر محل نیروی دریایی سلطنتی آلمان شد. وقتی در سال 1895 کانال کیل، دریای بالتیک و دریای شمال را به هم دیگر متصل کرد، کیل کنترل بزرگترین کانال مصنوعی دنیا را به دست گرفت. از دیدنیهای این شهر میتوان به: زیردریایی U995، استادیوم هولشتاین و برج نیروی دریایی معروف به برج لب اشاره کرد.
صنعت گردشگری، یکی از مهمترین منابع درآمد این ایالت است، پارک ملی شلسویگ هولشتاین در ساحل غربی آن واقع است، هر ساله گردشگران و طبیعتدوستان بسیاری را از سراسر جهان به خود جلب میکند.
وجود صدف و صید آن در دریای شمال، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر طبیعی در این منطقه اهمیت دارد. صدف، به ویژه برای تصفیهی آب دریای شمال، حیاتی است. هر صدف، میتواند حدود دو و نیم لیتر آب را فیلتر کند. کارشناسان معتقدند که صدفهای موجود در دریای شمال، در شرایطی هستند که بتوانند هر ۱۴ روز یکبار تمام آب دریای شمال را فیلتر کنند.
امروز سرزمینی کشاورزی که صنعتش تنها در بخش ساخت کشتی فعال بود، به مرکز فنآوریهای گوناگون و پیشرفته تبدیل شده است. رشتههای داروسازی، فنآوری تولید انرژی و سازگار با محیط زیست، تکنولوژی تبادل اطلاعات و صنعت تغذیه از جملهی این رشتهها هستند. یکی دیگر از منابع درآمد این ایالت، تأسیس و گسترش اقتصاد مربوط به امور دریایی، اعم از ساخت کشتی، توسعهی بنادر، استفاده از نیروی باد، پژوهشهای زیردریایی و نظایر اینها است.
دانشگاه کیل واقع در شهر کیل درسال ۱۶۶۵ میلادی توسط کریستیان آلبرشت، دوک هولشتین-گوتروپ بنیان نهاده شد. امروزه دانشگاه کیل با داشتن بیش از۲5۰۰۰ دانشجو در ۱۱۱ رشته تحصیلی، قدیمیترین، بزرگترین و معتبرترین دانشگاه ایالت محسوب میشود.
پس از گشت و گذاری در شهر، مسیر حرکت را به طرف بندر را ادامه دادیم، بندر در کنار ایستگاه مرکزی قطار شهری و بینشهری قرار داشت که مانند دیگر شهرهای اروپایی از همه امکانات مورد نیاز مسافران برخوردار بود.
در بندر پارکینگهایی برای استقرار خودرو مسافران در نظر گرفته شده بود، نزدیکترین پارکینگ به ورودی سالن انتظار کشتی، گرانتر و با دورتر شدن به اسکله هزینه توقف خودروها در پارکینگها کاهش مییافت، و به نوعی از هر روشی برای ترویج فرهنگ پیادهروی و یا استفاده آسانتر افرادی که با تاخیر وارد اسکله میشوند استفاده و پیشبینی کردهاند.
به هنگام ورود به بندر به منظور سوار شدن به کشتی، ناگهان متوجه شدیم، در اثر یک لحظه غفلت، ساکدستی حاوی مدارک، کارتهای اعتباری و گذرنامه خواهرم در هامبورگ جا مانده! از این لحظه ادامه سفر برای ما با مشکل و استرس همراه شد و دیگر نتوانستیم شهر را به خوبی ببینیم و فرضیات مختلف را برای رفع مشکل در نظر گرفتیم، فرصتمان بسیار محدود بود که بخواهیم بازگردیم و مدارک را بیاوریم.
در نهایت پس از پرس و جو، از طریق یکی از کارکنان کشتی متوجه شدیم که در اداره پلیس مستقر در ایستگاه راهآهن میتوانیم یک پاسپورت موقت تهیه کنیم، همسرم در سالن انتظار ماند و ما به سرعت فاصله 300 متری را به طرف ایستگاه پلیس کنار راهآهن دویدیم.
پلیس با هوشیاری و دقت، سخنان خواهرم را شنید و صبورانه و البته با خوشرویی، سوالاتی از خواهرم پرسید و از طریق ایمیل تصویر پاسپورت خودش و شوهرش را ارائه داد، چون نام خانوادگی فرزندش به نام شوهرش بود، کار پیچیده و فرایند انجام کار طولانیتر شد، در ادامه از طریق کیوسکی که در ایستگاه تعبیه شده بود با پرداخت 3 یورو تصویر جدیدی از خود و فرزندش انداخت و پس از پرسش های دیگر پلیس، گذرنامه موقتی طی 40 دقیقه صادر کرد، که ما ناباورانه به این پیشبینیها و دقت نظرها میاندیشیم.
در حالی که 10دقیقه به حرکت کشتی باقی مانده بود، خودرو را در همان محل پارکینگ موقت محوطه متوقف و سریعاً به طرف سالن انتظار کشتی رفتیم، لحظات پراسترس و نفسگیری بود، همه راه را دویدیم، همسرم که در سالن انتظار نشسته بود، تقریبا از آمدن ما قطع امید کرده بود و او هم فشار زیادی متحمل شده بود، به محض ورود، متصدی مربوط بدون کنترل و با اعتماد، سریعاً ما را به راهروی سیار ورودی کشتی هدایت کرد، رأس ساعت مقرر (ساعت 14) کشتی حرکت کرد و همگی نفس راحتی کشیدیم، در حالی که قلبم به خاطر استرس این دوندگی به شدت میتپید، هنوز عظمت کشتی نظرمان را جلب نکرده بود، متحیر طی شدن نظاممند این فرایند بودم، محال بود اگر چند چند ثانیه دیرتر رسیده بودیم بتوانیم سوار کشتی شویم، مگر میشد حدود 700 کیلومتر سفر دریایی طی 20ساعت و حدود 3000 مسافر معطل بمانند!؟
این نظم و انضباط است که باعث موفقیتهای دیگر این مردم شده است، امکان ندارد تأخیر مسئولی، تاجر و یا یک فرد سرشناسی، باعث تأخیر حرکت کشتی یا هر وسیله حمل و نقل دیگر شود!؟ همه چیز بر مدار نظم وتعهد به مردم انجام میشود و این باعث شده همه منظم باشند و انتظار نامعقول و هیچ توجیهی به علت هر اشتباهی نداشته باشند.
وقتی کشتی مقصد سفر میشود
با آن شرایط و استرسی که وارد کشتی شدیم، با استقبال خوب و مهربانانه خدمه کشتی و دادن هدیه به کودکان توسط تن پوشهای عروسکی، خیلی زود تمام سختی به هنگام ورود را فراموش کردیم.
کشتی کروز، از بهترین وسایل حمل و نقل دریایی برای رفتن به یک سفر فراموش ناشدنی دریایی میباشد، برخلاف خطوط کشتیرانی اقیانوسی که مسافران را از یک نقطه از جهان به نقطه دیگر منتقل میکنند، خطوط کشتیرانی کروز با صرف کمترین زمان و هزینه، مسافرتهای رفت و برگشتی بر روی کشتی در طول دورههای مختلف یک یا چند روزه ترتیب میدهد که مقصد همان مبدا سفر است، به این معنا که مسافران ضمن استفاده از امکانات فراوان کشتی به چند کشور دیگر هم مسافرت میکنند و دوباره برای مقصد بعدی وارد کشتی میشوند.
در طول تاریخ یکی از مهمترین شیوههای جابجایی، سفرهای دریایی بوده است، شرکتهای حمل و نقل دریایی در سالهای اخیر، با درآمد بالا به بخش جدانشدنی صنعت گردشگری تبدیل شدهاند و در مسیرهای بین شهرها و کشورها برای گردشگران مورد استفاده قرار میگیرد.
امروز با افزایش جمعیت و با در نظر گرفتن صرفه اقتصادی، اوج گرفتن حمل و نقل دریایی در امر صادرات و واردات به خصوص در مسیرهای طولانی، بر کمیت و کیفیت آن افزوده شده است.
به تدریج این امکانات رفاهی به قدری رشد و توسعه پیدا کرد که جذابیت سفر با کشتی در بین مردم بیشتر احساس شد و به دلیل از بین بردن خستگی راه، کشتی به امکانات رفاهی بیشتری مجهز گردید تا مسافران در مسیرهای طولانی با تأسیسات رفاهی داخل کشتی سرگرم شده، متوجه طول مسیر نشوند، مسیری که در آن ذهن و جسم به آرامش میرسد و نهایتا سرشار از انرژی، به مقصدشان باز میگردند.
در این بازار رقابت، شرکتهای کشتیرانی بزرگ دنیا را بر آن داشته تا کشتیهایی را طراحی کنند که بر پایه لوکسترین امکانات، تفریحات و تجملات بوده و رسالت اصلیشان لذت و آسایش مسافران باشد و نه صرفاً جابجایی آنها.
کشتیهای کروز عظیم الجثه با ارائه خدمات ویژه و تمام امکانات یک هتل چند ستاره در مسیرهای متعدد دنیا در حرکت هستند، تا مسافران از امکانات و برنامه های تمام نشدنی داخل این کشتیها لذت کافی را ببرند.
در طول مسیر این تورهای کوتاه، با توقف چند ساعتی کشتی در سواحل و بندرهای شهرهای هدف، مسافران چند ساعتی را بیرون از کشتی کروز سپری کرده و از شهرها و جاذبههای مسیر دیدن خواهند کرد و بعد از ترک بندر، از طریق اتوبوس به دیدن مهم ترین جاذبههای گردشگری شهر می روند.
در این سفرهای کوتاه، دورنمای کلی از آن شهر و کشور به دست میْآید و مسافران تا حدی با فرهنگ و جاذبههای جوامع مختلف آشنا میشوند، این ذهنیت کلی از شهرهای مختلف دنیا میتواند در دیدگاههای مسافران نسبت به آن شهرها تأثیر داشته باشد و باعث میشود برای هر کدام از شهرها به تعداد روزهایی که نیاز دارد برای سفر بعدی خود برنامه ریزی کنند.
سفر با کشتی کروز از لحاظ هزینه میتواند مقرون به صرفه و با امنیتتر از سفر زمینی بین شهرها باشد، صرفهجویی در هزینه جابجایی و زمان در این سفرها نیز یکی از محاسن این سفرها میباشد، چرا که نیاز به رزرو هتل در شهرهای گوناگون و جابجایی زمینی یا هوایی بین شهرها در این نوع سفر حذف و کشتی، هتل سیار و محل سکونت دائمی شما در تمام شهرها است که همراه شما در طول سفر جابجا میشود و شما نیازی به اینکه فکرتان را مشغول وعدههای غذایی بکنید ندارید و ضمن صرفهجویی در هزینه خورد و خوراک، میتوانید در رستورانهای مجلل این کشتیها بهترین و باکیفیتترین غذاها را که مایلید نوش جان کنید.
یکی از نقاط ضعف در سفر با کشتی کروز محدودیت زمانی است که امکان دیدن تمامی مکانهای تاریخی و تفریحی در هر شهر وجود ندارد، چرا که دیدن تمامی جاذبههای برخی از شهرهای بزرگ زمان بیشتری را میطلبد.
چون قصد ما سفر و اقامت یک هفتهای در اسلو بود، به همین دلیل طبق قانون کشتی از خدمات پذیرایی وعدههای غذایی محروم شدیم، اما از سایر امکانات و برنامههای دیگر کشتی میتوانستیم استفاده کنیم.
خوب است اشاره کنم در حال حاضر معروفترین و بزرگترین کشتی تفریحی کروزها، متعلق به شرکتهای آمریکایی است، رویال کاریبین اینترنشنال با نام «سمفونی دریاها»، توسط کشتیسازان فرانسوی ساخته شده و نخستین سفر خود را در سال 2018 در دریای مدیترانه آغاز کرد. این کشتی تفریحی غولپیکر 228تنی که ۳۶۲ متر طول دارد قادر است ۹۰۰۰ مسافر و خدمه را جابجا کند، این کشتی دارای سالنهای متفاوت برای تفریحات گوناگون است که آغاز به کار آن اعتراضات گروههای محیط زیست را به همراه داشته است.
کُلرلاین
فانتزی،(Color
Fantasy)
باز گردیم به کشتی خودمان، همانگونه که اشاره شده برای این سفر، از طریق خواهرم از قبل یک کابین در کشتی رزرو کرده بودیم، نام کشتی که ما با آن سفر کردیم، کُلرلاین فانتزی،(Color Fantasy متعلق به شرکت Color Line) که در مسیر «اسلو» در نروژ و شهر «کیل» در آلمان در حرکت است، این کشتی در سال 2004 در فنلاند ساخته شده است و در سال 2005 به بهره برداری رسید، در آن زمان به عنوان بزرگترین کشتی کروز شناخته شد و میتواند در هر سفر تا 2750مسافر و 250خدمه و 750خودرو را حمل کند، طول این کشتی: 223 متر، پهنا 25 متر، ارتفاع حدود22متر، وزن حدود 75000 تن، سرعت 22 گره (حدود 41 کیلومتر در ساعت) که میتواند مسافت حدود 670 کیلومتر را با سرعت حدود 40 کیلومتر در ساعت طی 20 ساعت طی کند، این کشتی خواهری دارد به نام MS Color Magic که در این مسیر و دیگر کشورها مسافران را جابجا میکند.
مسافران بر اساس مبلغی که پرداخت کردهاند صاحب کابین سفارش داده شده هستند، به طور کلی سه نوع کابین وجود داشت: کابینهای داخلی: در طرف داخل کشتی و فاقد پنجره، که طراحی داخلی این کابینها با کابینهای پنجرهدار فرق چندانی ندارند و نورپردازی آنها به نحوی است که نبود پنجره در آنها احساس نمیشود (ما هم یکی از این کابینها را در اختیار داشتیم)، کابینهای پنجرهدار: به طرف بیرونی کشتی و رو به دریا، که معمولاً تا طبقات میانی و تا زیر کابینهای بالکندار میباشند. این کابینها دارای پنجره کوچکی رو به اقیانوس میباشند که قابل باز شدن نیستند، دسته سوم کابینهای بالکندار: که میتوان از صندلی و میز موجود در بالکن نیز استفاده کند. این کابینها در طبقات بالاتر از کابینهای پنجرهدار میباشند.
این کشتیها که گویی شهر مدرنِ شناوری بر روی آب هستند به تمامی آنچه شما فکر میکنید برای لذت بردن در یک سفر لازم است مجهز میباشند، امکانات مجهز آن، 20 ساعت سفر را کوتاه جلوهگر میکند، مراکز خرید مدرن با قیمتهای مناسب به دلیل عدم محاسبه مالیات برای کالا (Tax Free)، سالنهای زیبا با دید پانوراما مناظر آسمان و دریا، رستورانها و کافههای متعدد همراه با موسیقی زنده در طبقات مختلف، عرشه وسیع و زیبا، استخر، سونا، جکوزی، سالن آمفی تئاتر و سینما، بانک و .... تنها بخشی از امکانات این شهرهای شناور میباشد.
برای ما تجربه بسیار خوبی بود، این کشتی بهشت سرگرمی و هیجان برای کودکان است، برای جوانان و نوجوانان طی ساعات جداگانه برنامه دارد، والدین بدون نگرانی از وضعیت کودکان که در مکانهای مخصوص خود لذت میبرند، لحظات شیرین و به یادماندی را با هم سپری میکنند.
به طور کلی بخش عمدهای از مسافران این کشتیها تنها برای لذت بردن و استفاده از خدمات کشتی، این تور را انتخاب میکنند، خیلی از مسافران در شهرهای مختلف که کشتی توقف میکند از آن پیاده نشده و وقت خود را صرف استفاده از خدمات داخلی کشتی میکنند. زیرا به دلیل اجرای برنامههای متعدد و جذابی که شبها در کشتی جریان دارد، (مانند: کنسرت، تئاتر و نمایشهای مختلف) فرصت استفاده از تفریحات دیگر مانند استخر، سونا و ... را باید در روز اختصاص داد. رانندگان تریلرها که، خودروهای خود را به کشتی منتقل کردهاند، یا کودکانی که در بازدیدهای فشرده چندساعت خسته میشوند داخل کشتی میمانند، با همه این تفاصیل، با برنامهریزی دقیق زمانی، میتوان از تمامی برنامههای کشتی و گشتهای شهری مختلف در کشورهای مختلف استفاده کرد.
وقتی بر روی عرشه میایستادیم با نگریستن به دریای بیکران و همزمان وزش بادهای شمالی سرشار از انرژی و آرامش میشدیم، بر روی پهنه بیکران آبهای دریاها و اقیانوس ها با تماشای طلوع طلایی و غروب سحرانگیز خورشید از فراز عرشه، دیدن سواحل زیبای جزایر متعدد و پلهای زیبای میان راه و از سویی همراهی مرغان دریائی در طول سفر، در آرامش، آسایش، سفر لذت بخش و خاطرهای ماندگار باقی میگذاشت و در واقع نیاز به سپاس از پروردگار از این همه زیبایی و استفاده بهینه بندگانش از مواهب، بیش از پیش احساس میشد، عمیقا شکر پروردگار را به جا آوردیم و آرزو کردیم هموطنان و دوستانمان هم بتوانند به این سفرها بیایند و لذت ببرند.
رأس ساعت 8 در کنسرت گروه سنتی بزرگسالان نشسته بودیم و من از اپرا، مشغول فیلمبرداری با تلفن همراه بودم ، بعد از دقایقی خانمی که در کنارم نشسته بود با احترام گفت: گرفتن فیلم ممنوع است، او یک مسافر و شهروند عادی بود، ولی این که حس مسئولیت با برخورد شایسته در میان مردم جریان داشت حس خوبی به من القا کرد و این درسیهایی است که از دوران کودکی آموختهاند، آموزش باید در کنار پرورش باشد، فرهنگسازی یک شبه امکانپذیر نیست.
البته در کشتی هرگونه خدمات از جمله اینترنت، باید با پرداخت هزینه جداگانه دریافت شود، هرگونه خدماتی در قبال اخذ وجه انجام میشود، حتی دستگاهی نبود که غذای بچه را بتوانیم در آن گرم کنیم، و احتمالا با توجه به قیمت مناسب بلیت، بیشترین درآمد این کشتیها از خدمات جانبی است.
در کشتی افراد مسنی را دیدم که به نظر می رسید پدر بزرگ و مادر بزرگ بودند که نوههای خود را به این سفر دریایی میهمان کرده بودند و این هدیهای بود به مناسبت بلوغ و سن ورود آزادانه آنها به اجتماع یا ورود به دانشگاه و بدین ترتیب استقلال فردی و آداب اجتماعی را به آنها میآموختند و تجربه و خاطرات خود را در این فرصت به آنها منتقل میکردند.
یک نکته دیگر که در کشتی اتفاق افتاد، ما پس از صرف قهوه و پرداخت هزینه آن، مجدد یک چای هم سفارش دادیم، اما فراموش کردیم هزینه آن را پرداخت کنم، ساعتی پیش از رسیدن کشتی به مقصد به خاطرم آمد که وجه چای را پرداخت نکردهام، به سرعت به طرف کافیشاپ راه افتادم تعطیل بود و کارگری مشغول نظافت بود، موضوع را گفتم، گفت: صندوق تعطیل شده است، لذا شما میهمان ما هستید! شاید اگر کشور خودمان بود نتیجه دیگری حاصل میشد.
در مجموع سفر با کشتی برای تمام گروههای سنی جذاب و بیادماندنی خواهد بود، پس از 20 ساعت، رأس ساعت 10 صبح کشتی در بندر «اسلو» مرکز نروژ پهلو گرفت، تقریبا همه مسافران یک ساعت پایان سفر را بر روی عرشه محو تماشای زیبایی های جزایر و بنادر اطراف بودند، هوا خنک بود و مرغان دریایی با آمدن کشتی غول پیکر و به امید خوردن غذا از دست مسافران سرو صدای زیادی به راه انداخته بودند، البته در کل سفر این مرغان در کنار کشتی دیده میشدند، بعد از توقف کامل که با مهارت فوق العاده و به قولی میلیمتری انجام شد، راهروهای سیار به دقت به کشتی متصل شد، مسافران برای بازدید چند ساعته از اسلو از کشتی پیاده شدند و ما هم چون قصد اقامت چند روزه در اسلو را داشتیم، پس از تبدیل مقداری یورو به کرون نروژ، در بانک داخل کشتی، تا هفته آینده که تاریخ بازگشتمان بود از این شهر بزرگ شناور خارج شدیم.
ادامه دارد
دومین کلان شهر(متروپلیس) آلمان و بزرگ ترین بندر اروپا، هامبورگ از قرون وسطی تاکنون در تجارت جهانی نقش آفرینی کرده و هنوز هم به عنوان یک شهر ثروتمند در اروپا مطرح است.
در هامبورگ خواهرم سپیده و فرزند شیرین و بانمکش صبا به استقبالمان آمدند، بیش از همه او که برای برنامه ریزی سفر ما متحمل زحمت شده بود و تمایل داشت زودتر نزد او برویم، بعد از روزها انتظار، لحظه شیرین دیدار آن هم در یک شهر غریب بسیار دلچسب و اطمینان بخش بود، از دیدار یکدیگر خوشحال شدیم و از همان ابتدا کنجاویمان گل کرد و مرتب سوال میکردیم و او در حین رانندگی صبورانه پاسخ میداد، صبا دختر شیرین زبان، در صندلی مخصوص کودکان نشسته بود و میدانست گریزی از آن نیست! و بدین ترتیب کودکان در سوانح احتمالی رانندگی، کمترین آسیب را میبیینند، سپیده بخشهای مختلف شهر را به ما معرفی کرد.
هامبورگ شهری با جاذبههای گردشگری فراوان و مکانهای بسیار زیبای طبیعی برای کشف تجربههای جدید، روح دریایی این شهر در تمام آن دمیده شده است، بزرگترین دریاچه مصنوعی اروپا در وسط این شهر قرار دارد و در غرب هامبورگ، دریای شمال و در شرق آن دریای بالتیک جاری است؛ بنابراین در هر کجای شهر که قدم بزنید، صدای مرغان دریایی در گوشتان طنین میاندازد.
بهترین راه برای گردش در هامبورگ، پیاده روی و دوچرخهسواری است و بعد از آن میتوان روی سیستم حمل و نقل گسترده و فوقالعاده شهر هم حساب کنید، همان گونه که قبلا اشاره شد آلمانیها بهترین سیستم حمل و نقل عمومی در جهان را دارند، به ویژه در هامبورگ، شما میتوانید با تهیه نقشه شهر، به راحتی از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنید.
قطار برای مسیرهای حومه و شهر و اتوبوس و مترو برای مسیرهای دورتر، مناسب است. میتوان از فرودگاه هامبورگ با چند یورو خود را به مرکز شهر رساند. در این شهر تاکسیهای زیادی مشاهده میشود، اما مسلماً برای توریستها و به خصوص ایرانیها توجیه اقتصادی ندارد.
هامبورگ ترکیبی از فضای یک شهر مدرن همراه با جاذبههای دریایی منحصر به فرد و مناظر فوق العاده زیبا است. در این شهر همه چیز سرجای خودش است، اتوبوسها و ترنهای زیرزمینی مدرن با قیمت مناسب و با سرعت هرچه بیشتر، شما را به هر نقطهای که میخواهید، می رسانند.
هامبورگ به داشتن تعداد زیادی سالن تئاتر، سالن موزیک و موزههای دولتی و خصوصی با مراجعات بالا، شهره است. و همه سلایق و سنین را پوشش میدهد، بیش از نیمی از چهار هزار رستوران در این شهر، غذاهای خارجی سرو میکنند.
با اینکه شهرهای ونیز آمستردام به تعداد پلهای زیبا شهرهاند اما در هامبورگ بیشتر از دو هزار و سیصد پل زیبا و دیدنی وجود دارد که از نظر تعداد از این دو شهر پیشی گرفته است.
درست در قلب شهر، دریاچه بزرگی به نام آلستر به همراه رودخانه البِ برای قدم زدن ایدهآل و گردشگاههای تفریحی بندرگاه واقعا دیدنی است، وقتی به بندر بزرگ شهر رفتیم همه چیز برای گردشگران عالی و کامل مهیا بود که چشم انداز هامبورگ را به نمایش میگذارند، یک روز لذت بخش را در ساحل آبی با آرامش گذراندیم، قایقها و کشتیهای زیبایی را دیدیم، تور قایق سواری آن به مرکز شهر، یعنی جایی که شما میتوانید برای خرید اقدام کنید و یا در کافههای خیابانی استراحت کنید، ختم میشود، از این پیادهروی طولانی احساس خستگی نمیکنید.
کانال «آلستر فلیت»، مرکز مدرن هامبورگ را از ناحیه قدیمی شهر تفکیک میکند. در ناحیه قدیمی هامبورگ، کلیساهای تاریخی، بناهای زیبا، گلدستهها و پنجرههای نوک تیز (معماری نئوگوتیک) و فروشگاههای سنتی بسیاری قابل مشاهده است، در بازدید از کلیسای باشکوه «سینت مایکل» و قدم زدن در کوچههای باریک محله قرن هفدهمی Krameramtsgasse گویا سفر به گذشتهها داشتهاید، منطقهای با انبارهای قدیمی و کانالهای خوشمنظره برایتان جذاب خواهد بود و فیلمهای قدیمی که دیدهاید برایتان جلوهگر میشود.
مرکز مدرن شهر، اما جایگاه معروفترین بنای هامبورگ، یعنی کلیسای «میخاییل ایسکرخه» و البته گالریهای هنری، تالارهای نمایشی و رستورانهای متنوع و مراکز تفریحی است. یکی از دیدنیهای هامبورگ، تونل زیر رودخانه آلبِ است که آمد و شد اتومبیل ها نیز در آن از طریق آسانسور صورت میگیرد.
دیدن ورزشگاه اختصاصی تیم هامبورگ که فوتبالیستهای ایرانی مدتها در آن بازی می کردند، برای فوتبال دوستان ایرانی، بسیار جذاب است. باغ وحش منحصر به فرد هامبورگ هم از نقاط دیدنی این شهر است.
خواهرم ما را به منطقهای به نام اشپایشراشتات، برد که گفته می شود بسیاری ازسرمایه داران ایرانی از جمله تاجران فرش در این منطقه زیبا دفتری دارند با ساختمانهای زیبای قرمز رنگ و محیطی آرام در حوزه تجارت.
سرزمین مینیاتوری
دکتر مهرداد توصیه داشت که در هامبورگ از سرزمین عجایب مینیاتوری «مینیاتور واندرلند» دیدن کنیم که به خاطر زمان محدود فرصت نشد، در سفر اقوام و دوستان تصاویر و فیلمهای آن را دیده بودم، در واقع سرزمین مینیاتور یکی از جالبترین دیدنیهای هامبورگ آلمان، شهری کوچک به صورت ماکت زنده! شامل وسیله نقلیه، پارکینگ، ساختمانها و انسانهای ماکتی که با ظرافت و رعایت تمامی جزئیات در طول شش سال با هزینه چهار میلیون یورو ساخته شده و به سرعت به یک قطب بزرگ جذب گردشگر در آلمان تبدیل شده است. برادران دو قلو با نام «فردریک بران» و «گریت بران» مدل ریلی و خط آهنی خود را تبدیل به یک موزه خصوصی و پر منفعت با نام مینیاتور واندرلند کردهاند، در این مجموعه بزرگترین فرودگاه مینیاتوری جهان با ماکت 40 هواپیما، و یک الگو بزرگ سامانه خطآهن مینیاتوری (ماکت راه آهن است که طول مارپیچی ریلی آن 12 کیلومتر میباشد. این سامانه از میان شهرها، مزارع و حتی قلههای برفی آلپ عبور میکند و شما ایستاده این فرایند را تماشا میکنید و لذت میبرید. سرزمین مینیاتوری یکی از برترین و محبوبترین دیدنیهای آلمان و جاذبههای هامبورگ به شمار میرود، توجه کنید اثرباستانی نیست! بلکه با خلاقیت و نوآوری ایجاد و برای شهر درآمدزا و برای دانشجویان و دانشآموزان مبنای آموزش و برای گردشگران دیدنی و به یادماندنی است.
شنیدم که ماکت زندة کشورهای: اتریش، سوئیس، ایالات متحده آمریکا، ایتالیا و انگلیس نیز در دست احداث است که واقعا مجموعه را به مکانی فوقالعاده و جذاب تبدیل خواهد کرد و آیا این تولید ثروت و شهرت برای این شهر و کشور نیست؟
هامبورگ شهر جشنوارهها
آشنایی من با این شهر شمالی آلمان، علاوه بر توضیحات داماد و خواهر عزیزم، به خاطر برپایی رویدادها و جشنوارهها و فستیوال های هیجان انگیز آن است که در رسانهها و سفر یکی از همکاران از آنها شنیده بودم.
هامبورگ، شهر جشنوارههای هیجان انگیز(شهر رویدادمحور):علاوه بر نقاط دیدنی و گردشگری بسیار این شهر، تلاش شده است که با برپایی جشنوارهها و رویدادهای هیجان انگیز، از اقصی نقاط دنیا، گردشگران و توریستها را به خود جذب نماید، مثلا جشن جهانی بندر هامبورگ، که سالانه در هفته اول ماه «می» برگزار میشود، خیابانهای فرعی و اصلی این شهر در فصل های مختلف سال، میزبان جشنهای خیابانی و نمایشگاههای بی نظیری است که توریستها را از اقصی نقاط دنیا به خود جذب میکند و دستآوردهای خوبی برای رونق اقتصاد وبازرگانی دارد.
یکی از بازدیدهای مفید ما دانشگاه هامبورگ بود، دانشگاه هامبورگ ( Universität Hamburg) یکی از برجسته ترین دانشگاههای آلمان است که در سال 1919 شروع به فعالیت کرد. این دانشگاه جزو 15 دانشگاه برتر آلمان در میان 220 دانشگاه برتر جهان میباشد. دانشگاه هامبورگ بزرگترین موسسهی تحقیقاتی و آموزشی در شمال آلمان است. دانشگاه اصلی در منطقه مرکزی Rotherbaum ، واقع شده است و مؤسسات وابسته و مراکز تحقیقاتی آن در سطح شهرگسترده شدهاند. این دانشگاه علیرغم سابقهی نسبتاً کوتاهی که دارد، برندهی 6 جایزهی نوبل میباشد. درحال حاضر42000 دانشجو در این دانشگاه مشغول به تحصیل میباشند که حدود 5 هزار نفرآنها از سایر کشورها هستند و خروجی های خوبی هم داشته است.
رستوران ارزان دانشگاه هم پاتوق ما بود! به دلیل تنوع و قیمت مناسب آن، به علت آن که همسر خواهرم دانشجو بود، ما هم به عنوان میهمان میتوانستیم استفاده کنیم، تنوع غذایی سلف این دانشگاه، شما را به یاد رستورانهای درجه یک شهرتان میانداخت، البته مشاهده میشد برای حضور غیردانشجوان خیلی سختگیری نمیکنند و در مجموع اعتماد دارند، حتی دیدم چند بازنشسته ایرانی ساعتها آنجا نشسته بودند، غذا میخورند و صحبت میکنند. این امکانات را برای دانشجویان و اساتید فراهم کردهاند که بدون دغدغه، ضمن خوردن غذا، مذاکرات و گفتگو هم داشته باشند.
روزها به اتفاق خواهرم، دخترش صبا را در مهدکودک میگذاشتیم و او به محل کار خود میرفت و ما هم در خیابانهای مرکزی شهر گردش میکردیم و هر نگاه دربردارنده نکتهها بود.
جایتان خالی از دونرکباب ترکی هم خوردیم، دونر نوعی کباب است که با بریدن گوشتی که در دور آتش به حالت عمودی در حال گشتن است به دست میآید. دونر به ترکی یعنی چرخنده و چرخان، که در ایران هم عرضه میشود، اما دستپخت آشپزهای تُرک چیز دیگری بود که خود آلمانیها هم حسابی مشتریش هستند، قیمت مناسبی هم دارد. خوب است حالا که سخن از خوراک است اشاره کنم که فستفود مورد علاقه بیشتر کشورها «همبرگر» هم نام خود را از هامبورگ گرفته که ظاهرا از این مکان ابداع و ترویج شده است.
فراموش کردم اشاره کنم، حومه هامبورگ واقعا زیبا و چشم نواز است و ناحیه پرورش میوه در آنجا، با منازل روستایی قدیم، دقیقا مناسب گشت و گذار با اتوبوس و دوچرخه است ما هم از چند مزرعه دیدن و لذات مفرحی داشتیم، یکی از جلوههای زیبایی که شما با گذر از حواشی این شهر مشاهده میکنید، باغهای کوچک و زیبایی است که بیشتر آنها یک اتاق کوچک ویلایی دارند، در هامبورگ و حومه و حاشیه شهر مزارع و باغهای زیبایی وجود داشت، گفته شد این باغها برای حفظ و نگهداری از سویی و استفاده برای تفریح به خانوادهها اجاره داده میشود و آنها ضمن حفظ و نگهداری مبلغ اندکی برای اجاره آن پرداخت میکنند، به خصوص برای آموزش فرزندان و استقلال آنها مفید است.
در تعطیلات پایان هفته برخی مزرعه دارها آگهیهایی در محدوده مجاز نصب میکنند که مردم را برای چیدن و خریدن محصول خود دعوت میکنند، ما هم طی دو روز در یک مزرعه توت فرنگی و تمشک رفتیم و ضمن پذیرایی مفصل از خود، مقداری هم خریداری کردیم، مراتب به گونهای است که شما هر آنچه تمایل دارید چیده و میل میکنید و به هر میزان که میوه چیده میشود در کیوسک هایی وزن کرده و مبلغ آن را پرداخت میکنید، بانوان محلی با استفاده از محصولات مزرعه کیک آن میوه را هم طبخ میکنند و با شیر و قهوه در کنار مزرعه میل میکنید. کودکان هم با وسایل بازی کشاورزی و ماکت خودروها، بازی و چیدن میوه و بارگیری آن را تمرین میکردند و یک روز تعطیل خوب و مفرحی برای خانوادهها فراهم میشد.
چون روزهای بیشتری در هامبورگ بودیم باید گفت گردشگران برای گشت و گذار در هامبورگ همواره دچار کمبود زمان میشوند تفریحات این شهر سبز تمامی ندارد، دعا میکنیم شما خواننده محترم و ما بتوانیم مجددا از این شهر سبز دیدار داشته باشیم.
در شهر بزرگ هامبورگ گویا 9 شب، شیپور خاموشی زدهاند، عموما مردم شبها زودتر میخوابند و صبح زود بانشاط بیدار میشوند تا از طریق وسایل عمومی به موقع در محل کار خود حاضر شوند.
درباره مرکز اسلامی هامبورگ
با توجه به اینکه خواهرم سپیده در بخش فرهنگی و عرضه کتب دینی، در مرکز اسلامی هامبورگ (مسجد امام علی) فعالیت میکرد، یکی از بازدیدهای ما به این مکان اختصاص داده شد و در نمازجمعه این مرکز شرکت کردیم، خطبه توسط حجتالاسلام دکتر رمضانی بسیار جامع و با در نظر گرفتن جمیع جهات (وحدت و تقریب مذاهب) ایراد شد، وی طی سخنانی بسیار نغز و پرمحتوا چهره رحمانی اسلام را تشریح کرد به نوعی که همه مذاهب مسلمانها با آرامش میتوانستند از آن خطبهها بهره بگیرند و رحمانی بودن دین، وجوه انسانی اسلام و وظایف مسلمان را تبیین کنند، علاوه بر این دقایقی خطبهای هم به زبان عربی ایراد کرد، میتوان گفت این مرکز یکی از مهمترین مؤسسات اسلامی و شیعی در اروپا و آلمان است، گفته شد پلیس آلمان عملکرد این فرهنگی - دینی مجموعه را زیر نظر دارد به خصوص به هنگام تجمعها و راهپیماییهای احتمالی در این شهر، مراقب است که آیا از این نمازگزاران کسی در این مراسم شرکت میکند یا خیر.
پیش از این به واسطه فعالیتهای مرحوم شهید بهشتی و سیدمحمد خاتمی و دیگر علما نام مسجد امام علی(ع) هامبورگ را شنیده بودم به خصوص نقشی که در انسجام و هدایت شیعیان اروپا پیش از انقلاب داشت و خاطراتی هم عمویم دکتر محمد صلواتی از فعالیت در این مسجد و هماهنگی های انقلابیون در پاریس از این مکان، برایمان تعریف کرده بود.
برای بسیاری از مسلمانان اروپا و به ویژه آلمان «مرکز اسلامی هامبورگ» نامی آشناست و شاید برخی از آنان نیز بارها از راههای دور و نزدیک به بازدید از این مرکز و مسجد آمده و در برنامههای گوناگون آن شرکت کرده باشند و یا پرسشهای اسلامی خود را با آن مطرح کرده و پاسخ دریافت نموده باشند.
فراتر از آن موقعیت جالب مسجد در کنار دریاچهء زیبای آلستر و ساختمان چشم نواز آن به عنوان تجلی معماری و هنر شرقی موجب شده است تا تازه واردین به شهر هامبورگ و تورهای توریستی کشورهای مختلف از مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ به عنوان یکی از آثار دیدنی این شهر بازدید نمایند. این مسجد به عنوان یکی از نقاط دیدنی شهر هامبورگ در راهنمای گردشگران از جانب مؤسسات جهانگردی آلمانی معرفی شده است، خواهرم گفت که سالانه بیش از 50 هزار نفر از این مسجد بازدید میکنند به خصوص خود آلمانیها از مشتاقان دیدار این مسجد بودهاند.
سابقه احداث آن باز میگردد به سال 1332 شمسی (1953 میلادی)، طی جلسهای که توسط ایرانیان در هتل آتلانتیک هامبورگ برگزار شد، بنا بر تشکیل مرکزی اسلامی و بنای مسجدی برای ایرانیان مقیم این شهر انجام گرفت. بعدها تصمیم بر گستردهتر شدن فعالیت مرکز برای تمام مسلمانان هامبورگ شد. در ادامه طی نامهای این پیشنهاد به اطلاع آیتالله بروجردی رسید و او در نامهای ضمن موافقت خود با این طرح، فرستادهای بنام محمد محققی لاهیجی نیز برای انجام این کار تعیین کردند. این فرستاده از نخستین سفرای شیعه در اروپای قرن20 بود.
امامان این مرکز اسلامی همواره از کشور ایران به آلمان اعزام میشوند. مسئولان و امامان این مرکز عبارت اند از:
محمد محققی لاهیجی از زمان تأسیس سال 1965 به عنوان اولین امام جماعت و پس از آن: آیات: شهید بهشتی، محمد مجتهد شبستری، سید محمد خاتمی، محمدرضا مقدم، محمدباقر انصاری، سید رضا حسینینسب، سید عباس حسینی قائممقامی، و از سال 2009 رضا رمضانی امامت جماعت این مسجد را به عهده دارد که تصاویر برخی امامان جمعه در طبقه زیرین کتابخانه نصب شده است و قدیمیترهای این مرکز خاطرات جالبی از امامان جمعه خصوصا شهید بهشتی و محمد خاتمی نقل میکردند.
پس از نماز اطلاعیهای در سطح مسجد توزیع شد بدین مضمون که: حوزه علمیه هامبورگ از میان خانمها و آقایان واجد شرایط در دوره لیسانس رشته فقه و معارف اسلامی به مدت 4 سال دانشجو میپذیرفت، (البته ابتدا آنها که فارسی بلند نبودند باید 6ماه آموزش میدیدند)، و مدارک تحصیلی دانشگاه جامعهالمصطفی صادر میگردد، البته یکی از شروطش هم اقامت دائم یا موقت طلاب در کشورهای اروپایی و دیپلم رسمی بود.
نشست گروه 20 در هامبورگ
در همان روزهای سفر ما به هامبورگ قرار بود «نشست گروه 20 در هامبورگ» در این شهر برگزار میشد، لذا شرایط امنیتی شدیدی در شهر حاکم شد، حضور پلیس کاملا ملموس بود و تمام تحرکات زیر نظر بود، الغرض محل اقامت ترامپ در نزدیکی مسجد امام علی مقابل دریاچه زیبای آلستر بود، طبیعتا شرایط امنیتی بیشتری در آن منطقه حاکم شد.
اما تظاهرات و اعتراضات مردم این شهر آغاز شد، چند ساعت پس از اینکه نیروهای پلیس سعی در متفرق کردن تظاهرکنندگان با استفاده از آب کردند، دهها نفر از مردم آلمان با پوشیدن لباس های سیاه به خیابان ها آمدند و خود را گل مالی کردند، صدها جوان در نخستین اعتراض به برگزاری نشست سران گروه 20 که دونالد ترامپ و همتایان وی از دیگر کشورها در آن حضور دارند به خیابانها آمدند. این در حالیست که آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، دو روز پیش از برگزاری این نشست، از سیاستهای آمریکا در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ انتقاد و گفته بود: «تنها آمریکا جهانی شدن را کاری بی فایده میداند»، همچنین در این روزها روابط آمریکا و آلمان به دنبال کناره گیری ترامپ از توافق نامه آب و هوایی پاریس با تشنج های بسیاری در روابط اقتصادی مواجه شده است.
مطبوعات اروپا در این روزها حجم زیادی از مطالب را درباره اجلاس گروه 20 منتشر کردند اما نکته اصلی مورد اشاره بسیاری از آنها، همانا اهمیت این اجلاس با توجه به سیاستهای دولت ترامپ است، ما با برنامه ریزی قبلی سعی کردیم این روزها در این شهر نمانیم و سفرمان را به شمال اروپا ادامه دهیم.
ادامه دارد
دورتموند (Dortmund)
در شهر دورتموند بانو لیلا همسر دائیم مهندس جلال جعفری و فرزندشان امیررضا در ایستگاه قطار با شادی انتظار ما را میکشیدند، پس از احوالپرسی و دیدار کوتاه از ایستگاه مرکزی قطار، سومین تقاطع بزرگ عبور و مرور در آلمان که بسیار مجهز و منظم بود، به وسیله خودرو شخصی از مرکز شهر عبور کردیم، بانو لیلا توضیحاتی در خصوص جاذبهها و موقعیت خیابانها و شهر دورتموند ارائه دادند.
دورتموند، یکی از شهرهای غربی آلمان، بزرگترین شهر در ناحیه رور (به آلمانی: Ruhrgebiet) و هفتمین شهر پرجمعیت آلمان است (حدود 600هزار نفر) این شهر در ایالت نوردراین، وستفالن، روی رودخانهی امس واقع شده است. دورتموند در مرکز منطقهی ذغال سنگی روهر و در نزدیکی ذخایر وسیع آهن واقع است. رودروهر در جنوب شهر و رود امسی در بخش داخلی شهر، جاری است. کانال دورتموند، امسی به طول ۲۲۶ کیلومتر در بندر دورتموند خاتمه می یابد و این شهر را به دریای شمالی متصل میکند، لنگرگاه دورتموند نیز بزرگترین لنگرگاه کانالی در اروپاست. برخی از مسافران تور اروپا، این شهر را هم در برنامههای سفر خود میگنجانند.
دورتموند در یکی از پرتراکم ترین مناطق آلمان واقع شده و شهرهای متعددی در مجاورت آن قرار دارند. از محصولات عمده ی این شهر میتوان از: آهن و فولاد، ماشین آلات معدن، تجهیزات راه آهن و ابزار ماشینی را نام برد.
این شهر همچنین با پارکها و باغ های وسیعش که در دورهی نوسازی بعد از جنگ ساخته شده، یکی از سرسبزترین شهرهای وستفالن است. از پارکهای معروف این شهر میتوان به وستفالن پارک، رومبرگ پارک، و فردن باوم پارک اشاره کرد. مرکز خرید اصلی دورتموند، مرکز شهر و مناطق اطراف آن است، مثل: هلویگ، برکل و وامبل که از بازدیدهای روزانه ما محسوب میشد.
در دورتموند آلمان این نقاط معروف و پربازدید هستند: کلیسای رینولدی، کلیسای سنت پتری، کلیسای مارین، قلعههای هاوس بودل اشواینگ و هاوس دلویگ همراه با خندق پیرامون آن، برج R.W.E بلندترین ساختمان دورتموند (120 متر)، تالار اپرا، موزه تاریخ و فرهنگ، موزه بنای یاد بود استین واخه، موزهی آم اوستوال، این موزه حاوی اشیا و موضوعات هنری قرون ۲۰ و ۲۱ است، رُزاریوم، این باغ گل، مجموعهای دارد با بیش از ۳۰۰۰ نوع گل رز، استادیوم زیگنالی ایدونا پارک با گنجایش 82 هزارنفر، بزرگترین استادیوم فوتبال آلمان است. تیم فوتبال بُرسیا دورتموند، اولین برنده ی جام باشگاههای اروپا (یوفا) در سال ۱۹۶۶ بوده است. این تیم در سال ۱۹۹۷، قهرمان باشگاههای اروپا شده و از تیمهای مطرح آلمان است. مسابقات شطرنج دورتموند، یکی از مهمترین مسابقات جهان است و هر سال در این شهر برگزار میشود، در فروشگاهها مشاهده شد لباسها، نشانهای تیمهای محبوب ورزشی با قیمت مناسب در اختیار شهروندان قرار میگیرد.
بانو لیلا و مهندس جلال و فرزندانشان در یک آپارتمان زیبا در شهرکی آرام زندگی میکنند، در منزلشان احساس راحتی میکردیم،گویا در منزلی در ایران آمدهایم، با طنزها و شوخیهای آقا جلال، فراموش کردیم کجا هستیم! شب نخست از ایران صحبت شد و سفرمان به سوئیس و فرایبورگ، برای وعده شام غذای آلمانی «اوف لاف» آماده کرده بودند که با ماکارونی فرمی و گاهی سیب زمینی، ذرت، قارچ، هویج، کدو، شیر، پنیر پیتزا و خامه تهیه میشود، جایتان خالی، بسیار لذیذ و خوشمزه بود و مجبور شدم همان شب اول با امیرخان فرزند میزبانمان برای قدم زدن چهارکیلومتری به دریاچه مصنوعی فونیکزِ دورتموند (PHOENIX) برویم، آقای امیررضا که بسیار مهربان و صبور است و در همین ایام قرار است به دانشگاه برود در چند مرحله نقاط مختلف دورتموند را به من نشان داد، از همین حاشیه دریاچه مصنوعی فونیکس (فونیکزِ) که چند سالی است احداث و آبگیری شده است، دریاچه فینیکس دریاچهای مصنوعی است که در فولیکور سابق فونیکس شرقی در منطقه دورتموند واقع شده است، ظاهرا قبلا معدنی بوده است و امروز با هدف محیط پاک آن را تبدیل به یک منطقه گردشگری زیبا با امکانات رفاهی و تفریحی کردهاند، اجرای پروژه ایجاد این دریاچه و محیط ورزشی-تفریحی پیرامون آن در دورتموند که یک شهر صنعتی است در برنامههای شهرداری این شهر بوده است و امروز پر استفاده و محل بازدید است و مردم برای پیاده روی، دویدن، دوچرخه سواری یا اسکیت و دیگر فعالیتهای تفریحی و ورزشی از آن استفاده میکنند، امکاناتی برای ورزشهای آبی و رستورانهای متنوع پیشبینی وایجاد شده بود و حاشیه آن منازل مسکونی هم قرار داشت و مشخص بود پس از ایجاد این مجموعه این منازل قیمت و جایگاه ویژهای پیدا کرده است، ساعتی پیادهروی در حاشیه این دریاچه حال خوبی برایمان ایجاد کرد، ساعت از 12 نیمه شب گذشته بود، مردم در گروههای سنی مختلف قدم میزدند، خانمها با امنیت کامل میدویدند و گاهی به دیگران سلام میکردند، برایم این احترام و امنیت جالب بود، امروز کمتر بانویی بعد از نیمه شب میتواند در شهرهای کشور ما با امنیت و احترام در پارک قدم بزند! چرا مردان و زنان نباید بتوانند از امکانات به طور مساوی استفاده کنند؟ آن هم در یک کشور اسلامی!؟
روزها با مهندس جلال همراه بودیم برای بازدید این شهر صنعتی، ایشان میگفت آلمانها به خصوص نسل پیشین به ترکها خیلی مدیونند، آنها در سازندگی آلمان پس از جنگ بسیار کمک کردند و امروز عمده فرایند حمل و نقل آلمان از طریق آنها انجام میشود.
در مراجعه به یکی از بازارهای روز در دورتموند وسیلهای به فروش میرفت که فراگیری آن در آلمان جالب توجه بود، در معابر و خیابانها بسیار دیدم که این اسباب بازی چرخان که به صورت پروانهای در دست کودکان و نوجوانان که بین دو انگشت شصت و انگشت اشاره قرار داده و میچرخاندند، نام این دستگاه «فیجت اسپینر» نام دارد، این اسباب بازی ابتدا برای بیماران اوتیسم و بیش فعالها ساخته شده بود و هدف از ساخت آن از ابتدا گذاشتن تأثیر روانی بر یک موقعیت استرسزا بوده است، که تبش در دنیا و اخیرا در ایران بالا رفته به نحوی که عنوان پرفروشترین اسباببازی جهان را به خود اختصاص داده و بر روی دریای مدگرایی گسترش یافته است، ظاهرا استفاده از این وسیله بازی اعتیاد آور است! از سوی دیگر عدهای با آن شرط بندی هم میکردند برای زمان بیشتر چرخش پره، بر همین اساس امروز اسپینرها در شکل، جنس و قابلیتهای مختلف به بازار عرضه شده است.
نکتهای که در این سفر توجهم را جلب کرد این بود که در برخی بازارها و مکانها ایرانیان تا حدودی با یکدیگر سرد برخورد میکردند، معمولا در میان مهاجران، اتحاد و انسجام ترکها و تا حدودی عربها با یکدیگر، بهتر از ایرانیها بود، یا به نوعی برداشت ما اینگونه بود، خیلی از ایرانیها را دیدم که باوجود همسایگی سعی میکنند با یکدیگر ارتباطی نداشته باشند!
کمپ پناهندگان بُنن
در یکی از روزهای اقامت در دورتموند، بعدازظهر تا نیمه شبی به کمپ موقت و دائم پناهندگان حاشیه شهر دورتموند به نام بُنن رفتیم و با ایرانیان و دیگر مهاجران آشنا شدیم که در بخش های دیگر، گزارشی از نتایج و محتوای گفتگوها را آورده شده است.
هر چند مهاجران و پناهندگان در امور کشور بسیار کمک میکنند و دیگر به آنها نمیشود غریبه گفت، زیرا ازدواج کرده و خدمت میکنند، از سویی بیشترین مشکلات را در این کشورها مهاجران به وجود میآورند، به خصوص مهاجرینی که در اثر جنگهای اخیر به این کشورها پناهنده شدهاند.
مباحثی که در این جلسه چند ساعته، موضوعات: شرط بندی، سُکر آور بودن یا نبودن نوشیدنی، فراموشی عدالت، عامل نبودن مدعیان دین داری، و اینکه چرا احکام تعبدی «چرا» ندارد و... مطرح شد.
اولین سوال من از برخی از آنها این بود که چرا آمدید؟ بسیاری میگفتند نداشتن نشاط و امید! متوجه شدم در هر دورهای هر نسلی به یک علت آمده است، یکیشان میگفت تحمل غربت و تنهایی و فرهنگ متفاوت برای ما بهتر است از تلف شدن عمر در کشور خودمان! دیگری گفت بی اهمیتی به من جوان تحصیل کرده در کشور! از کشورهای عربی هم افرادی بودند، عراق، سوریه، افغانستان و... انصافا در میان آنان افراد مطلع و باسواد زیادی بودند.
در بین گفتگوها متوجه شدم بیشتر ایرانیان یا سایر پناهندگانی که متضرر شده بودند و زانوی غم در بغل داشتند به خاطر انجام کم کاری یا یک بیقانونی(به زعم خودشان زرنگی)، یک دروغ، انجام کار سیاه و اخذ نمره منفی یا فرار از مالیات و... سالها پروندهشان مسکوت و عمرشان تلف شده بود، مثلا تعداد مکرر بلیت حمل و نقل عمومی را پرداخت نکرده بودند، چون در کشورهای اروپایی معمولا داشتن بلیت بررسی نمیشود، گاهی به طور تصادفی و ناگهانی بررسی میکنند، شاید افراد بارها موفق شده بودند قانون گریزی کنند، اما با چند بار متوقف شدن توسط مأمورین، کل آن به اصطلاح زرنگیها را به یکباره باخته بودند!
آنچه مسلم است اینکه پس از اخذ مجوز لازم و در ابتدای ورود، کار و زندگی برای بسیاری ایرانیان یا اعراب سخت است، چون باید کار واقعی انجام دهند، تا دستمزد بگیرند، با علافی و گذران وقت به کسی حقالزحمه نمیدهند، علاوه بر این باید کاملا قانون مند باشند.
در این کمپ مشاهده کردم برخی ایرانیها آب جو یا مشروب میخورند و نمازشان را هم میخوانند! وقتی گفتم این چه مدلی است؟ یکیشان گفت: هرچند نوشیدن آن جایز نیست، ولی اگر هوشیار باشند و خود را تطهیر کنند نمازشان صحیح است. او ادامه داد بیشتر مسائل در ایران سیاه و سفید و صفر و صد دیده میشود، وقتی کسی خطایی میکند کلا رهایش میکنند در حالی که دین بسیار رأفت دارد، دیگری گفت از یکی از مراجع تقلید پرسیدهام و ایشان گفته خوردن قربانی حلال گوشت اهل کتاب جایز است، ولی پیش از خوردن باید بسم الله گفت، دیگری گفت من زمانی که دانشجو بودم به علت گرانی غذاهای دیگر و عدم توان مالی به همین روش عمل میکردم. یکی دیگر از پناهندگان گفت ما قبلا با اشیاء فلزی در دستگاهها، خدمات دریافت میکردیم، بعد متوجه شدیم این عین دزدی و حق الناس است، چه تفاوتی دارد؟ آن هم جایی که بیشتر امور بر اساس رعایت انصاف و عدل انجام میشود.
در آن میان دیده شد ایرانیانی را که صرفا برای پذیرش پناهندگی دین خود را تغییر داده بودند! و آنها را ترسانده بودند که اگر بازگردید با شما برخورد میشود، هر چند مهدورالدم نیستند و صرفا به جهت این هدف ظاهری این اقدام را کردهاند که البته تعدادی موفق بودند ولی گفته شد جدیدا سختگیریهای بیشتری برای پذیرش با این حربه اعمال شده و دیگر عنوان کردن بیانی را برای پناهندگی شرط نمیدانند، بلکه آزمونهای پیچیدهای هم برگزار میکنند!
در کمپی که شروع یک زندگی در کشور بیگانه است، افراد از کشورهای مختلف با تفکرات مختلف حضور دارند و چه بسا برای بسیاری اینجا، نقطه پایان خواهد بود.
مشاهیر ایرانی در خارج از کشور
در سفر به خارج احساس خوبی و شادی آوری نصیب انسان میشود وقتی میبیند که بسیاری از ایرانیان، در قله علم و دانش و افتخار دنیا میدرخشند.
از سویی افسوس میخوردیم که چرا از وجود این افراد نخبه در کشور استفاده نمیشود! تقریبا بیشتر آنها از ایران کاملا بریدهاند و کمترین ارتباط علمی و مدیریتی با دانشگاهها و مراکز صنعتی و بازرگانی درون کشور ندارند، شرایط و زمینهای نیست تا از تجربیات آنها استفاده مطلوب شود از جمله: مدیران بازرگانی، سهامداران و معاون ارشد، موسس و مدیر کمپانی بزرگ دیده میشود، مخترعین، جراحان و پزشکان و وکلا عالی رتبه، فضانورد ایرانی، دانشمندان فضایی، تحلیل گران اقتصادی و رسانهای، معاون وزیر و رئیس جمهور، شهردار، رئیس پلیس، مدیر راهآهن مدیران و معاونین موفق رسانهای سایتهای معتبر، مخترعین و مکتشفین نامدار، عضویت افتخاری اتحادیه جهانی در رشتههای مختلف پزشکی، علمی و... مشاهده میشود که با جستجویی کوتاه در اینترنت با اسامی و جایگاه این افراد آشنا خواهید شد، با برنامهریزی و قدرشناسی میتوان با گستراندن فرش قرمز به این فرهیختگان که دلشان برای کار کردن در ایران میتپد، به استقبالشان شتافت، مطابق مصاحبهها و گفتگوها، آنها برای کشورشان از هر خدمتی مضایقه نخواهند کرد. باید با سیاست جذب به استقبالشان رفت.
در این سفر بسیاری از ایرانیان را دیدیم که دغدغه و عشق به وطن دارند، دلشان برای شهرشان پر میکشد، برای اذان مسجد محل و حوضی که در آن وضو میگیرند، برای بوی مادر و پدر، برای آئین نوروز، برای مدرسهها و همکلاسیهایشان، برای معابر، بازار و خیابان و.... خیلیها حالت افسردگی پیدا کرده بودند، این نشان دهنده این است که انسان در هر شرایط به مام وطن عشق میورزد.
کشورهای توسعه یافته شرایط زندگی، رفاه و اشتغال را به گونهای برای تحصیل کردهها و نخبگان فراهم کردهاند که کمتر کسی تمایل پیدا میکند که به کشورش باز گردد، این کشورها تلاش میکنند با هزینهای که صرف دانشجویان شده است، از خدماتشان در کشورشان بهرهمند شوند، با این حال بودند ایرانیانی که با مدارک کمی و کیفی عالی، به دلایل مختلف از جمله: حس مسئولیت، تعهد و عشق به میهن، به ایران بازگشتند، اما بسیاری از آنها متأسفانه در پیچ و خم بوروکراسیهای دست و پاگیر اداری، یا ایجاد محدودیت! دیده و جدی گرفته نشدن و... عطایش را به لقایش بخشیدهاند و مجددا بازگشتهاند!
شهر کلن به آلمانی(Köln)، انگلیسی (Cologne)
فرزند میزبانمان در دورتموند، آقا امیررضا، به همراه برادر و مادرشان، به وسیله خودرو شخصی ما را از دورتموند برای بازدید شهر قدیمی و زیبای کُلن همراهی کردند، بزرگراهی زیبا با علائم و امنیت قابل توجه، در مسیر در یک استراحتگاه متوقف شد که خدمات مناسب آن خودروها، رانندهها و مسافرین قابل توجه بود، حدود یکساعت این مسیر را طی کردیم، دیوارهای بتونی گاه شیشهای اتوبان ضمن حفظ حریم تا حدودی از انتشار صدای خودروها به اطراف جلوگیری میکرد، از طریق دستگاه ردیاب از خلوتترین مسیر ممکن به داخل شهر هدایت شدیم.
شهر «کلن» با قدمتی بیش از دو هزار سال، چهارمین شهر پر جمعیت آلمان پس از برلین، هامبورگ و مونیخ میباشد، این شهر برای اغلب جهانگردان یادآور رود راین و کلیسای معروف آن است، اما برای من این شهر خاطره فیلم به یادماندنی «از کرخه تا راین» کاری از ابراهیم حاتمیکیا، با بازی روانشاد هما روستا را زنده نگاه داشت، گویا نیامده از این شهر خاطره داریم، آنجا که سعید (با بازی علی دهکردی) آسیب دیده از بمباران شیمیایی بر روی پل روی رودخانه راین با فریاد با خدایش راز و نیاز میکرد.
کلن در قسمت غربی کشور آلمان و در همسایگی بلژیک واقع شده است، رود راین از میان این شهر باشکوه میگذرد و زیبایی به این شهر بخشیده است، در اواخر جنگ جهانی دوم متفقین، کُلن را بارها بمباران کردند و آن را به ویرانهای بدل کردند که بخشی از آثار آن هنوز پابرجا مانده است.
ما مستقیما به کلیسای دام در مرکز شهر رفتیم، کلیسایی قدیمی که با برج دوقولویش جلوه خاصی به شهر بخشیده است. در زمان جنگ جهانی دوم این کلیسا آسیبهای فراوانی دیده اما کار ترمیم و مرمت با تلاش فراوان به سرعت انجام شد.
بیشتر گردشگران در اطراف کلیسا پرسه میزنند و یا از طریق اتوبوسهای توریستی قرمز رنگ بدون سقف، با مبلغی مناسب، همراه با دریافت اطلاعات کامل به زبانهای مختلف، در هسته مرکزی و بافت قدیم شهر گشت و گذار و از جاذبههای شهر دیدن میکنند، اگر طی یک روز بازدید کامل تمام نشد، گردشگر میتواند روزهای آینده از این امکان مناسب استفاده کند.
در خیابانهای پیرامون کلیسا انواع نان و شیرینیهای محلی در فروشگاههای اطراف کلیسا ارائه میشود که برای یک ناهار سبک بسیار مناسب بهنظر میرسد.
مشاهده شد در محوطه مقابل کلیسا، برخی گروههای مردم نهاد که اعتراضاتی داشتند با گروه موزیک و طرفدارانشان مقابل کلیسا تجمع آرام داشتند و خواستهشان را در قالب پارچه نوشته، نواختن موزیک پوشش لباس با رنگ مشخص و حرکت منظم و آرام، مطرح کرده بودند، در واقع این اعتراض آرام خود به تنهایی جاذبهای برای گردشگران تبدیل شده بود، گروهها و احزاب و حتی اعتراضات، خط قرمز هایی هم دارد، حرکت آنها بدون آسیب رسانی و مزاحمت برای دیگران قابل توجیه است که معمولا آرام و مسالمت آمیز است.
در آلمان به ما گفتند: ترویج افکار نازیسم به صورت علنی ممنوع است، وقتی در مکانی به شوخی دستم را به سبک نازیها جلو آوردم و گفتم «هایل هیلتر» (سلام نازی با پیش آوردن دست راست) واکنش مناسبی ندیدم، احساسمان این بود که مردم از این تفکر و جریان خاطره و دلخوشی ندارند، نازیسم در آلمان امروزی غیرقانونی است، گرچه بقایا و احیا کنندگان نازیسم مشهور به «نئونازیها» در آلمان و خارج از آن مشغول فعالیت هستند، نازیها مخالف کمونیسم و یهودیها هستند و اهداف سوسیالیسم ملی را، رفاه عمومی کارگران، افزایش دستمزدها و عدالت در تقسیم سرمایهها اعلام میکنند.
داستان پیدایش ادکلن هم ارتباطی به یکی از میدانهای این شهر دارد! درست در روبروی کلیسا و در نبش میدان اصلی، ساختمانی واقع شده که بسیار معروف است. داستان معروفیت این ساختمان از آن جهت است که ادکلن برای اولین بار از اینجا به جهان عرضه شده است، ادکلن، در لغت به معنای «آبِ کلن» است، این معجون محبوب توسط «یوهان ماریا فارینا» عطار ایتالیایی تبار، اهل کلن آلمان در سال 1709میلادی ترکیب و ساخته شد، مبتکر آن در سفری که به فرانسه داشته متوجه میشود که افراد به دلیل تعرق زیاد و عدم استحمام به موقع دچار بوی بد بدن میشوند، او مقداری ماده خوشبو کننده را داخل آب میریخت وبه مردم هدیه میداد تا بوی بد بدن را از بین ببرند و بدین ترتیب فرانسویها نام آن محلول را ادکلن(Eau de cologne) یا آب کلن گذاشتند.
با عبور از روی پل آرزوها به سمت دیگر رودخانه میرویم، سرتاسر پل پوشیده شده از قفلهایی که به عنوان دخیل! به سازه متصل شدهاند، در این سوی رودخانه برج بلندی وجود دارد که از بالای آن منظره شهر به خوبی قابل رویت است، در این محل میتوان از برج تلویزیون پارک Rheinpark نیز دیدن کرد.
دوباره به قلب شهر ونزدیک کلیسا میرویم این بار به جای حرکت به سمت دیگر رودخانه در امتداد آن و خیابانهای شلوغ مملو از مراکز خرید ساعاتی را به خرید و تماشا میگذرانیم. نام این منطقه SchilderGasse است که بیش از دهها بازار خرید و پاساژ آن را دربر گرفته است.
بازمانده سردر ورودی شهر از زمان رومیان به همراه باقیمانده قلعه قدیمی، در این قسمت شهر دیده میشود که ظاهر آن نشان میدهد به دقت آن را مرمت و در حفظ و نگهداری آن کوشا هستند.
به هنگام غروب آفتاب میتوانید در هر یک از رستورانهای کنار آب بنشینید و با نوای موسیقی نوازندگان محلی از شام خود لذت ببرید و از منظره چشم نواز کلیسای دام در شب لذت ببرید.
البته برای کسانی که به شام لاکچری و اشرافی تمایل دارند، این امکان وجود دارد تا با وارد شدن به کروزی که ما بین کلن و دوسلدورف در تردد است شام خود را بر روی رود راین میل کنند که استفاده از آن با روحیه کارمندی ما در ایران ناهمخوان بود!
در حین سیر و سیاحت از نانها و شیرینی های خوشمزه که آلمان مهد آن است بهرهمند شدیم، بعد از یک روز بسیار مفید و سراسر تجربه با همراهان به دورتموند بازگشتیم.
بازگشت به دورتموند
در ایام عید فطر در دورتموند بودیم، مسلمانهای این شهر با شادمانی و لبخند این روز بزرگ را به هم تبریک میگفتند، محله یا محل کار ترکها، سرشار از شور و نشاط همراه با توزیع شیرینی و شادباش به یکدیگر بود، مهندس جلال که سالها آنجا زندگی می کند با خنده و شوخی با گویش ترکی به مسلمانها تبریک میگفت و میخندید.
لیلا همسر جلال واقعا به ما محبت کرد و با همراهی ایشان با بسیاری از مناطق گردشگری، جاذبهها و فروشگاهها آشنا شدیم و خیلی مهم است در یک سفر به خصوص سفر خارجی، همراه و بلدی شما را همراهی کند، به خصوص که لیلا بعد از سالها زندگی در آلمان هنوز لهجه شیرین اصفهانی خود را حفظ کرده بود و ما احساس غربت نمیکردیم، او حتی آلمانی را هم با شیرینی لهجه اصفهانی تلفیق میکرد.
بانو لیلا فروشگاههای ارزان و برندها را میشناخت و با همسر من مریم، اوقات طولانی در فروشگاهها صحبتها داشتند، من هم با چرخشی سریع در فروشگاهها بلافاصله خارج میشدم و مبلمان، شهری و معماری ساختمانهای اطراف، کافیشاپها و مردم در حال رفت و آمد را به نظاره می نشستم و خلاقیت، نظم و آرامش آن را می ستودم.
بعد از چهار روز به یادماندنی، با مشایعت خانواده آقا جلال و لیلا خانم عزیز با همراهی فرزندشان امیررضا و محمد به ایستگاه ترن رفتیم، اینجا با تأخیر یک ساعته ترن به علت خرابی چرخ یکی از واگنها مواجه شدیم، و این اولین به ظاهر بی نظمی بود که مشاهده میشد، اما چون این به ندرت اتفاق میافتد، مردم صبورانه تحمل کردند، پس از آن با تعویض قطار به طرف هامبورگ رفتیم، در طول مسیر با گوشی تلفنی که میزبان به ما داده بود بخشی از کاستیها و استرسها با برقراری ارتباط مرتفع شد.
ادامه دارد
ورود ما به آلمان با شهر زیبای فرایبورگ در جنوب غربی آلمان آغاز شد، بی مناسبت نیست در مورد آلمان نکاتی کلی را عرض کنم تا با بنده همسفر شهر فرایبورگ شوید.
قبلا شنیده بودم که آلمانیها مردمانی خشک و تا حدودی ماشینی هستند و غالبا نگاه مثبتی به مردم آلمان (در مقایسه با مردم کشورهای اروپای غربی) وجود نداشت، اما به طور کلی به جز موارد استثنایی، ما اینگونه برداشت نکردیم، حداقل با مسافران و گردشگران، در نقاط دیدنی، فروشگاهها، رفتارها بسیار مودبانه و وظیفه شناسانه بود، در چرخش امور شهرها، نظم و برنامه ریزی کاملا مشهود بود.
آلمان با حدود 81 میلیون نفر، پرجمعیت ترین کشور اتحادیه اروپاست و پایتخت آن برلین است، جنگ جهانی اول و دوم ضربات مهلکی به آلمان وارد ساخت، تعداد آلمانیهایی که فقط در جنگ استالینگراد به دست روسها کشته شدند، بیشتر از تعداد کشتهشدگان آلمانی است که در طی جنگ جهانی دوم بهدست آمریکاییها کشته شدند، اما جنگ برای آنها بستری برای تولدی دوباره و سازندگی با تمام قوا بود که در سفر به هر نقطهای از آلمان در خصوص این تحولات، شواهد زیادی را لمس کرده و صحبتهائی خواهید شنید.
کشوری که بیشترین آسیبها را از جنگ متحمل شد و سختیها دید و رنجها رسانید، اما پس از جنگ، با سیاستگذاریهای درست و سخت کوشی و همراهی مردم طی سالها از بحرانها عبور کرد و جزو اقتصادهای برتر جهان شد، امروز آلمان بزرگترین اقتصاد اروپا و جایگاه چهارم تولید ناخالص داخلی است، یک کشور پیشرو و نوآور و همچنین سرمایهگذار در پروژههای تحقیقاتی و جذب نخبگان علمی و از بنیانگذاران اتحادیة اروپا و حوزه یورو است، محصول اول صادراتی آلمان عبارتند از: خودرو، ماشینآلات، محصولات شیمیایی، محصولات و تجهیزات الکتریکی، مواد دارویی، تجهیزات حمل و نقل، محصولات خوراکی و پلاستیکی و...
دیوار برلن: دیوار برلن نام دیواری به طول ۱۵۵ کیلومتر و به ارتفاع ۲ متر بود که پس از خاتمه جنگ جهانی دوم و شکست حزب نازی، حزب حاکم بر آلمان تأسیس شد. این دیوار در سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ بهمدت ۲۸ سال شهر برلین را به دو منطقه شرقی و غربی تقسیم کرده بود این دیوار اصلیترین نماد جنگ سرد بود که به پرده آهنین مشهور شد، در «شب بلورین» در سال ۱۹۸۹ دیوار برلین فرو پاشید که فصل جدیدی برای مردم آلمان بود و امروز بخش هایی از آن مورد بازدید گردشگران قرار میگیرد و شهروندان دست به دست هم با پرداخت مالیات، عقب افتادگیهای موجود غرب دیوار (آلمان غربی) به سرعت در دست انجام است.
اینکه آلمان دارای یکی از قویترین اقتصادهای دنیا بوده و سالانه میلیونها دلار صرف نیروهای نظامی خود میکند، اما ارتش این کشور در سالهای اخیر افت محسوسی داشته است. البته گفته میشود که افت ارتش آلمان بدلیل بر سرکار آمدن افرادیست که پس از جنگ جهانی دوم و در دهه پنجاه و شصت میلادی به دنیا آمدهاند و هیچ علاقهای به جنگ و شکست خوردن از نیروهای نظامی بزرگ دنیا ندارند. از سال 2011 نیز خدمت اجباری (سربازی) در این کشور لغو شده و افراد علاقه زیادی برای پیوستن به ارتش از خود نشان نمیدهند.
امروز این کشور با وجود تعداد زیاد پناهندگان، قدرت سوم اقتصاد دنیا است و در صنایع مختلف حرفها برای گفتن دارد، جالب است بدانید نخستین مجله جهان در سال ۱۶۶۳ در آلمان منتشر شد که این کار در توسعه اجتماعی و فرهنگی و اهمیت دادن به فرهنگ مکتوب قابل توجه است.
در سال 2013 این کشور به عنوان دومین دارندهی رستورانهای ستارهدار در سراسر جهان شهرت یافت، از معروفترین غذاهایشان شنیستل، بلک فارست، پرتزل، اشپاتزل، سالاد و پنکیک سیب زمینی، سوسیس، کرم وانیل و... میتوان نام برد.
همه شهرهای آلمان مملو از فروشگاهها و دکههای مواد غذایی متنوع است و هر نوع خوراکی که تصورش را بکنید در آنجا پیدا میشود، به خصوص انواع سوسیس، کالباس، غذاهای همراه با سیب زمینی که معمولا به جای برنج در رژیم غذایی آنها قرار دارد و گفته میشد که یادگار دوران هیتلر است و صدها نوع نان، شیرینی و...
این کشور یکی از بزرگترین تولیدکنندگان و صادرکنندگان سوسیس در سراسر جهان است، حدود 1500 نوع سوسیس در این کشور تولید میشود، 600 گونهی اصلی از نانهای معمولی و 1200 نوع از نانهای پیچ کلوچه با طعمهای گوناگون و... تولید میشود که با گشت و گذار در شهرهای این کشور، مراتب را تأیید خواهید کرد.
در فاصلهای کوتاه میان ناهار و شام با نوشیدن قهوه به همراه یک تکه کیک لذت خواهید برد و در بیشتر خیابانها کافههایی بدین منظور پیش بینی شده است، مردم در رستورانها و مکانهای عمومی به آرامی صحبت میکردند به چشمان هم مستقیم نگاه میکنند، گاهی که ما به سبک خودمان شوخی و سخنی میگفتیم با لبخند توجه شان جلب میشد، رعایت حریم شخصی دیگران بسیار اهمیت دارد.
دیده میشد بیشتر مردم با آرامش و صبوری و مزه مزه کردن، نوشیدنی و غذای خود را میخورند، روزهای ویژهای مثل جشن تولد و جشنهای دیگر مردم آلمان یکدیگر را به نوشیدن قهوه دعوت میکنند و چقدر خوشحالند، متأسفانه برخی از ما برای برگزاری یک مهمانی، روزها و ساعتها را با استرس، و نگرانی پشت سر میگذاریم و وقت ما گرفته میشود و بعد از کلی هزینه، گاهی لذت کافی را از یک دورهمی ساده نمیبریم! و سؤالات زیادی از خود میکنیم، آیا همه چیز خوب بود!؟ آیا میهمانان راضی بودند!؟ و... غافل از این که قرار بود با این میهمانی، دوستان و اقوام ضمن دیدار، شادمان باشیم!
یکی از برنامههای ما، قدم زدن در فروشگاهها بود که با توجه به اینکه همسرم همراهم بود، پایه ثابت دیدار از هر شهر بود که با همراهی میزبانان از برندهای مختلف دیدن کردیم، فروشگاهها بسیار بزرگ، تمیز و مهمتر از همه برخورد احترام آمیز کارکنان آن نظر را جلب میکرد، خیلی از برندهای معروف دنیا مثل: آدیداس، پوما، ریبوک، راک پورت و... و معروف ترین برندهای دنیا در زمینه محصولات ورزشی مربوط به این کشور است، همچنین آلمان در صدر فهرست دنیا در شکلات سازی و شکلات خوری! است، مثلا به هنگام دیدار دو دوست چندین بار دیدم به هم شکلات هدیه میدهند و چقدر از گرفتن هدیه خوشحال میشوند و ابراز احساسات میکنند. شکلات مرسی که در ایران استفاده میشود، مربوط به این کشور است و خلاصه از ارزان ترین سوغات است، هر چند در خصوص «شکلات» سوئیس شهره است، اما آلمانیها هم حرفهایی برای گفتن دارند!
در طی مسیر شهرهای آلمان، در بزرگراهها با امکانات کامل ایمنی و دقت رانندگان مواجه شدیم، همه چیز تحت کنتترل و بر مدار نظم و مهمتر از آن کمترین آمار تصادف و تلفات جادهای! (با اینکه در برخی از اتوبانها محدودیت سرعت هم وجود ندارد.) یک نکته مهم اینکه همیشه باید مراقب باک بنزین بود، در واقع قانونی نیست که در بزرگراههای آلمان، سوخت خودرو تمام شود!
در آلمان پس از پایان جنگ جهانی دوم برقراری روابط نزدیکتر میان شهرهای مختلف، به عنوان راهی برای تثبیت و تحکیم دوستی و صلح در سراسر اروپا مورد توجه جدی مدیران شهری قرار گرفت. در این میان برقراری رابطه خواهر خواندگی میان شهرهای مختلف از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است، چرا که از این طریق میتوان شهروندان شهرهای مختلف را با هم در ارتباطی مستقیم قرار داده و به درک متقابل میان آنها و استفاده از نتایج مثبت این ارتباطات، کمک کرد.
پس از گذر از مرز سوئیس و دیدار شهرها و روستاهای زیبای آلمان، نخستین توقفمان در شهر نام آشنای «فرایبورگ» بود.
فرایبورگ
فرایبورگ (Freiburg im Breisgau) شهری است در جنوبغربی آلمان، ایالت بادن – ووتمبرگ و حاشیة جنوبغربی جنگ سیاه (Schwarzwald) و نزدیک رودخانه راین واقع شده است و هم مرز با دو کشور فرانسه و سوئیس است. این شهر با ۲۰۵ هزار نفر جمعیت یکی از گرمترین و پرآفتابترین شهرهای آلمان است. در طول جنگ جهانی دوم، ۸۰٪ شهر در اثر حملات و بمببارانها نابود شده بود، ولی پس از خاتمة جنگ، به همت مردم و مدیران مسئول بیشتر ویرانهها دوباره مشابه مدل تاریخی شهر بازسازی شد، این شهر هنوز نمای قدیمی خود را حفظ کرده، از انرژهای پاک نهایت استفاده را برده و تا حدود زیادی از صنعتی شدن به دور مانده است و امروز در آلمان دارای شهرت زیادی برای شرایط خوب زندگی میباشد.
«فرایبورگ» برایمان نامی آشنا بود با توجه به عقد خواهر خواندگی با شهر اصفهان به همت دکتر محمد صلواتی در دوره شهرداری وقت اصفهان مهندس جوادی و دکتر «رولف بومه» شهردار سابق فرایبورگ، مقدمات این آشنایی و پیمان خواهرخواندگی در 6 آبان ماه سال 1379 بسته شد و اصفهان نخستین خواهرخوانده مسلمان شهر فرایبورگ شد، در همین راستا در این شهر خیابانی به نام خیابان «اصفهان» نامگذاری شده است و نشان شهر اصفهان در پیاده رو کنار شهرداری فرایبورگ حک شده است که رفتن کنار این نشان برای ما که در این شهر بودیم حس اطمینان جاری کرد که گویا اینجا خیلی غریب هم نیستیم. برقراری رابطه خواهر خواندگی میان فرایبورگ و اصفهان اولین خواهر خواندگی میان یک شهر آلمانی و یک شهر ایرانی محسوب میشود.
قابل ذکر است خواهرخواندگی پیوند و اتحاد بین شهروندان دو شهری است که دارای منافع مشترک هستند. مفاد این قراردادها موضوعات فرهنگی اقتصادی و بازرگانی و ورزشی را شامل میشود در ادبیات اروپایی خواهرخواندگی به شهرهای دوقلو یا همسان هم گفته میشوند، علت بکارگیری واژه خواهرخواندگی به این اعتبار است که در بیشتر زبانهای دنیا واژه شهر، مونث است.
معمولاً دو شهر برای خواهر خواندگی باید دارای تشابهاتی باشند، مثلاً دو شهر تاریخی، دو شهر علمی یا دو شهر دانشگاهی و یا حتی دو سمبل مشترک داشته باشند که این انگیزه را ایجاد کند. رونق و رواج گردشگری بین دو شهر خواهرخوانده و نامگذاری متقابل نام خیابانهایی به نام شهر خواهر خوانده از جمله نتایج اعلام خواهرخواندگی شهرها است که این مهم در آلمان بسیار با اهمیت بوده است زیرا در این کشور پس از تنشها و جنگها این اقدام بسیار لازم و ضروری بود.
بر اساس این خواهرخواندگی، شهرداری و دانشگاههای دو شهر همکاری دارند و طی چند نوبت تبادل دانشجو و استاد داشتهاند، همچنین گروههایی از مدیران شهری، هنرمندان در قالب کارگروهها هم در اصفهان و هم در فرایبورگ سفر داشتهاند.
در همین راستا همکاریهایی در حوزه شهری، جامعهشناسی، فلسفه و انرژیهای نوین و... بوده است، همچنین ارتباطات اقتصادی اصفهان پروژههایی را در این شهر بر عهده گرفته است. نوسازی و تجهیز سیستم حمل و نقل عمومی، استفاده از انرژی خورشیدی، ارتباطات علمی و دانشگاهی، احداث باغ فرایبورگ در اصفهان، برگزاری تورهای مسافرتی به شهرهای خواهر خوانده، اعطای بورس های تحصیلی و فراهم آوردن امکانات اقامتی برای میهمانانی است که از شهرهای خواهر خوانده می آیند و.... اگر تغییر مدیریتها و بوروکراسیها اجازه دهد در حال انجام است و حتما اثرات خوبی داشته است.
همچنین مرکزی تحت عنوان مرکز خواهر خواندههای فرایبورگ در این شهر وجود دارد که وظیفه آن دادن اطلاعاتی درباره هر کدام از خواهر خواندههای فرایبورگ به علاقمندان است.
دکتر محمد گفتند به تازگی از حوزه علمیه اصفهان تعدادی برای بازدید از این شهر حضور داشتهاند، فکر میکنم بیش از این که شهروندان اصفهانی، فرایبورگ را بشناسند، فرایبورگیها با اصفهان آشنا هستند و وقایع را در روزنامههایشان درج میکنند و همچنان انتشار روزنامه و مجله جایگاه خوبی در این شهر دارد.
از جمله ویژگیهای منحصر به فرد فرایبورگ این است که این شهر هم جلوههایی از یک شهر بزرگ جهانی و هم نمادهایی از شهرهای کوچک قدیمی را دارد. آب و هوای خوب و مناظر زیبا از ویژگیهای این شهر میباشد. و دوچرخه و و دوچرخه سواری جایگاه ویژهای دارد.
دکتر محمد از انبار منزلشان دو دستگاه دوچرخه آورد که پس از رفع عیوبی کوچک، وسیله خوبی بود تا به اتفاق همسرم بخشی از شهر فرایبورگ و رودخانه و مزارع را از نزدیک ببینیم.
در روزهایی که ما در این شهر مینیاتوری زیبا بودیم، نمایشگاهی از آثار خواهرخواندههای شهر فرایبورگ در میدان کوچک مجاور ساختمان شهرداری برگزار میشد، که بسیار جالب و متنوع بود، و در غرفه کشورها به معرفی صنایع دستی، خوراک، فرهنگ و حتی موسیقی و دیگر هنرها پرداخته شده بود، همزمان مراسمی در حاشیه این نمایشگاه، با گذاشتن تعدادی صندلی و ایجاد یک سن و حضور شهروندان و میهمانان این شهر، با حضور هنرمندان شهرهای خواهرخوانده در زمینه موسیقی، هنرهای ورزشی، معرفی شهر و کشور، استفاده از لباسهای سنتی و پذیرایی، اجرا میشد که بسیار دیدنی بود، به نوعی در این میدان کوچک احساس میکردیم از چندین شهرِ کشورهای اروپایی، آسیایی و آمریکایی مهمی چون: بزانسون در فرانسه، اینسبروک در اتریش، پاد در ایتالیا و گیلدفورد، و مدیسون در ایالات متحده آمریکا و لویولمبرگ در اوکراین، ماتسویاما در ژاپن و اصفهان در ایران و... دیدن و با فرهنگ و آداب و رسومشان در حد امکان آشنا شدهاید، این روز، یکی از بهترین و بیادماندنیترین روزهای سفر ما محسوب میشد، در غرفة چینیها و کرهایها محبتها دیدیم و هدایایی گرفتیم و این یکی از اهداف خواهرخواندگی است. بدون شک چنین اقداماتی تأثیر انکار ناپذیری در تحکیم روابط دوستانه میان جهانیان بر جای خواهد گذارد.
متأسفانه شهرداری اصفهان تیمی را اعزام نکرده بود، لذا هنرمندی حضور نداشت، نمیدانم شاید به خاطر بوروکراسیهای مرسوم اداری یا اینکه چه کسی را بفرستیم، نفرستیم! این امر محقق نشده بود، اما غرفه اصفهان به همت انجمن خواهرخواندهها برپا شده بود و یک آلمانی و یک مصری با نظارت دکتر محمد صلواتی اداره آن را به عهده داشتند و تعداد زیادی از مراجعان محو تصاویر میدان نقش جهان و مساجد اصفهان بودند و البته با چای و نبات استکانی هم پذیرایی میکردند، بازدیدکنندگان با رغبت مبلغی به صندوق میانداختند و چای خوشمزه را نوش جان میکردند، استقبال خوبی از غرفه اصفهان به عمل آمده بود، نهایتا در آن شرایط که هیچ هنرمندی از اصفهان هنرخیز اعزام نشده بود، پس از معرفی شهر اصفهان توسط دکتر صلواتی به زبان انگلیسی و آلمانی، ایشان از من خواستند که فکری بکنم و حالا که از اصفهان آمدهام هنری اجرا کنم! کمتر از یک ربع متنی را تمرین و با صدای نه چندان موزون! آواز و ترانهای را از اصفهان خواندم، که دیدم بیشتر مردم در حال فیلم برداری هستند، خیلی از آن خواندن استقبال شد، شاید هم به خاطر این بود که معنی آن را متوجه نمیشدند!
خلاصه برپایی این قبیل نمایشگاهها در سه حوزه «گردشگری رویداد محور»، «اقتصاد تجربه» و معرفی و رونق «گردشگری» بسیار موثر خواهد بود، دیدم که حتی برخی غرفهها برای صرفه جویی در هزینهها از دانشجویان فرایبورگ برای برخی امور و کارهایشان استفاده میکردند و چقدر این دانشجویان پاکیزه و منضبط وظایف محوله را به خوبی به انجام میرساندند.
فرایبورگ دارای یکی از قدیمیترین دانشگاههای اروپاست لذا با تراکم زیاد دانشجو مواجه است، این شهر در آلمان به شهر توریستی - دانشجویی شهره است و زندگی آنها بسیار جالب و پرهیجان است، سطح شهر، فروشگاهها، کافهها و مراکز تفریحی، مملو از دانشجویان است، شمار دانشجویان نسبت به جمعیت شهر بالاست، و بیشتر دانشجویان در کارهای شهر در رشتههای مختلف مشارکت دارند، همچنین دانشگاه فرایبورگ در میان دانشجویان خارجی از محبوبیت خاصی برخوردار است.
کلیسای معروف واقع در مرکز شهر که به آن «مونستر» میگویند، کلیسایی کاتولیک است که از سال ۱۸۲۷محل اقامت اسقف اعظم کاتولیک بوده است، با ارتفاعی بالغ بر ۱۱۶ متر از سطح زمین، بلندترین ساختمان شهر میباشد. با وجود آن که چند برج کلیسای دیگر از همان نوع در قرون وسطی ساخته شدهاند، ولی از برج این کلیسا به عنوان زیباترین برج دوران مسیحیت یاد کرده میشود، در روزهای اقامت در فرایبورگ چندین نوبت به این کلیسا رفتیم، فضای بسیار زیبا و انرژی بخشی داشت که در گوشهای شمعهایی روشن بود، مسیحیها هم نذر و نیاز دارند و از طریق کلیسا نذور خود را ادا میکنند، یک نفر را دیدم که استغاثه، ناله و دعا میکرد و خدا را صدا میزد، به خصوص در کلیسای کلن از این صحنهها بسیار دیده میشد، در حین بازدید به این فکر میکردم که اگر من هم در این کشور به دنیا آمده بودم، حتما یک مسیحی بودم! آیا از ادیان دیگر تحقیق میکردم؟ طبیعتا معمولا دینها ارثی هستند نه تحقیقی، حال اگر والدین یهودی، زرتشتی، مسیحی یا مسلمان باشند فرزندان به همان دین گرایش دارند، ولی باید این اصل را دانست که محور همة ادیان «انسانیت و راستگویی» است.
امروزه بیش از نیمى از مسیحیان جهان پیرو کلیساى کاتولیک، حدود 30% تابع کلیساى پروتستان و 15% پیرو کلیساى ارتدکس هستند. کشورهاى آلمان، هلند، فرانسه، نروژ، سوئد، دانمارک، فنلاند، سوییس، آمریکا، کانادا، نیوزیلند، استرالیا و آفریقاى جنوبى از کشورهایى هستند که پروتستان در آن جا طرفداران بیشترى دارد، در حال حاضر تمام گرایش هاى پروتستانى به آمریکا راه یافتهاند و این کشور از مهم ترین مراکز پروتستان به شمار مى آید.
در محوطه بیرونی کلیسا هر روز بازاری تشکیل میشود که محصولات مختلف به خصوص میوه و سبزیجات و انواع نان را به طور مستقیم عرضه میکنند، حتی کشاورزان بدون واسطه محصولات خود را به فروش میرسانند، با سکوت و احترام متقابل فروشنده و خریدار با یکدیگر مرتبط بودند.
آقای دکتر صلواتی ضمن معرفی کامل شهر، نقشهای از شهر به ما دادند و برخی مراکز از جمله کلیسا، شهرداری و دانشگاه را با ما همراهی کردند، پس از آن ما در بافت قدیمی بازدید خودمان را آغاز کردیم، و با امنیت بر روی سنگفرش های مسطح که احساس خوبی را متبادر میکرد، قدم می زدیم. فرایبورگ یکی از اولین شهرهایی بود که در دهه ۱۹۷۰ میلادی ساخت پیادهرو خیابانی را در منطقه مرکزی شهر آغاز کرد؛ جایی که خودروها اجازه عبور و مرور ندارند. برای تردد در سطح شهر میتوان به راحتی از دوچرخه استفاده کرد، خیابان اصلی شهر در همان بخش قدیمی سنگ فرش شده و ریلهای تراموا هم در این خیابان سنگ فرش شده عبور میکند و قطارها و اتوبوس های شهری مرتب در حال تردد هستند، سنگفرشها مسطح و برای پیادهروی مناسب بود، با خود فکر میکردم چرا در بیشتر سنگفرشهایی که در نقاط مختلف ایران اجرا میشود، کف پا به خاطر پستی بلندی سنگها، اذیت میشود، نمونه منطقه جلفا در اصفهان خودمان، اگر چهارباغ که در بخشی از آن عبور خودرو متوقف شده، میشد از این سنگهای مسطح و مناسب پیادهروی استفاده کنند، بسیار خوب بود.
فرایبورگ دارای موزههای بزرگ، ارکستر بین المللی و تالار برگزاری مراسم هنرهای فاخر، تئاتر، موسیقی میباشد که عنصر جدانشدنی این شهر هستند. در این شهر، موسیقی در خیابانها و تالارهای موسیقی شنیده میشود و یکی از تفریحات ما در این شهر شنیدن موسیقی خیابانی بود که در ایجاد فضای پویا و آرامش بخش در شهر خیلی موثر بود، علاوه براین درآمدی هم برای هنرمندان داشت.
در فرایبورگ جویهای آب سنگی باریک (به عرض حدود 30 سانتیمتر و عمق حدود 10 تا 15 سانتیمتر) ایجاد شده که آب را در خیابانهای بافت قدیم شهر روان میکند، این جویها از طریق سدبندهایی از رودهای بزرگ ورودی شهر منشعب و تقسیم بندی میشود، سرشاخههای آن ما را به یاد مادیهای اصفهان میانداخت، به نوعی این جویها نماد شهر فرایبورگ محسوب میشوند که از بافت قدیمی و به قولی کوچه پس کوچهها شهر عبور میکنند و نیمی از آن از زیر زمین میگذرند، گفته میشد احداث آن به قرون وسطی باز میگردد و حدود 15 کیلومتر طول دارد.
در پایان شب و تا نیمه شب و حتی ساعات اولیه بامداد، جمعیت زیادی از جوانترها در کنار آن مینشینند و صحبت میکنند، نوشیدنی مینوشند، برخی پای خود را داخل جوی آب خنک میگذارند و لحظات شاد و مفرحی را سپری میکنند و هیچ مزاحمتی برای دیگران فراهم نمیکنند.
یکی از بازدیدهای ما دانشگاه فرایبورگ بود که دانشگاه قدیمی و معتبر آلمان است (تاسیس سال ۱۴۵۷ میلادی) به راحتی از همه قسمتهای دانشگاه از کتابخانه و کلاس ها بازدید کردیم، این دانشگاه در سال 2007 به عنوان دانشگاه برتر آلمان انتخاب شده، مارتین هایدگر فیلسوف معاصر نیز در این دانشگاه به تحصیل و تدریس پرداختهاست که در کنار سنگ بنای او، عکسی به یادگار گرفتیم.
همانگونه که اشاره شد در طول سفر ما هوا گرم بود، خانهها هم که فاقد کولر و لوازم خنک کننده است، خوشبختانه در منزل دکتر محمد پنکه وجود داشت، این چند روزی که ما آنجا بودیم گرمترین روزهای خود را سپری میکرد هر چند گفته میشد موقت است و با بارش یک باران هوا دوباره معتدل و خنک میشود، اما آن هنگام دما به 30 تا 35 درجه رسیده بود.
با همسرم مریم یک بعدازظهر را اختصاص به پیادهروی و دوچرخه سواری دادیم، خانم ساعتها از امنیت و آرامشش در حضور در خیابانها به هنگام پیادهروی و دوچرخه سواری بود، به باغ کوچک دکتر محمد رفتیم درختان متنوع میوه را آبیاری کردیم و آنگاه تا نزدیک دامنه کوه با دوچرخه رفتیم در طول مسیر در پارکها و ورزشگاهها جوانان با نشاط، مشغول ورزش و بازی بودند. در واقع میتوان مدعی شد فرایبورگ شهری ورزشی هم هست، هر شخصی که به دنبال تمرینات فیزیکی و بدنی (جسمانی) باشد ورزش مورد علاقهاش را در آنجا خواهد یافت. ورزشهای آبی روی دریاچه مصنوعی فرایبورگ، مکانهای پیادهروی و در زمستان اسکی...، هر شخصی میتواند برنامه ورزشی مورد علاقه خویش را انجام دهد.
از هر سوی شهر که میرفتیم، حتی دامنه کوه، مسیرهای مخصوص عابران پیاده مشخص بود، مسیرهای دوچرخه کاملا ایمن، در این شهر، بوستانهای متعدد، جنگلها، دشتها، کوهها، باغها و تپهها پاکیزگی و تصفیه هوا را در تمامی اوقات سال تامین مینمایند.
در واقع آلمانیها را میتوان از ورزشی و طبیعت دوستترین مردم دنیا دانست. مردم این شهر با اعتراض گسترده خود مانع ساخت یک نیروگاه هستهای در 30 کیلومتری این شهر منطقه «ویل» شدهاند و برنامه ساخت این نیروگاه را با مقاومت مدنی هماهنگ در سال 1970 شکل گرفت و نهایتا مردم پیروز شدند و ساخت نیروگاه در سال 1975 متوقف شد، از آن پس مردم نسبت به جایگاه حفظ محیط زیست و استفاده از انرژیهای تمیز نو دقت نظر ویژهای به خرج دادند و شبکه بزرگی از سازمانها، موسسههای تحقیقاتی و تجاری ایجاد شدند، امروزه فرایبورگ را به معروفترین شهر خورشیدی اروپا و پایتخت اکولوژیک آلمان تبدیل کردهاست که دیدار از خانههایی با انرژی پاک کاملا در اطراف شهر پیداست. در منطقهای از شهر فرایبورگ که سابقاً پایگاه نظامی فرانسویها بود امروزه ۲۰۰۰ «خانۀ مهربان با محیط زیست» با معماری سبز وجود دارد.(خانههایی که کمترین آسیب را به محیط زیست میرساند، از انرژی خورشیدی استفاده میکنند، اتاقها حداقل اتلاف انرژی را دارد و...) بخشی از این خانهها زیرمجموعه پروژهای با عنوان دهکده خورشیدی هستند. تمامی خانههای این دهکده مجهز به سلولهای خورشیدی بر روی سقف خود هستند و این جامعه کوچک تمامی انرژی الکتریکی خود را از طریق همین سلولهایی که بر روی سقف خانهها نصب شدهاند تهیه میکند این شهر در این زمینه قرار بود همکاریهایی با اصفهان داشته باشد.
کوههای فرایبورگ با داشتن ۱۲۸۴ متر ارتفاع، توسط جاده یا توسط تله کابین در دسترس میباشد که ما هم مختصر خوراکی آماده کردیم و با تله کابین به دامنه «جنگل سیاه» رفتیم و ساعتها پیاده روی کردیم و شهر مینیاتوری زیبا را از ارتفاعات مشاهده کردیم، البته دوربینهایی هم تعبیه شده که با انداختن سکه میتوان از طریق آن بخش های مختلف شهر را در بافت قدیم و جدید، رصد کرد، در طول مسیر که با تابلوهای کوچکی به گردشگران راهنمایی میکرد، اردو و گشت و گذار دانش آموزان شهر را در گوشه گوشه طبیعت و دامنه کوه دیدیم که بسیار مرتب و منظم مشغول بازی و تفریح بودند و انصافا در پاکیزگی محیط همه خود را مسئول میدانستند، در واقع جنگل سیاه که موفق شدیم دو مرتبه از آن بازدید کنیم (به آلمانی شوارتز-والد) یک رشتهکوه جنگلی در ایالت بادن-وورتمبرگ در جنوب غربی آلمان است، محدوده جنگل سیاه از سوی جنوب و غرب، دره راین است. نام جنگل سیاه به خاطر رنگ سبز تیره در چشماندازهای آن است که از رویش درختان کاج فراوان در این جنگل پدید آمده است، «کیک جنگل سیاه» نیز از نام این منطقه ریشه گرفته است.
شهرهای فرایبورگ و بادن بادن از نقاط پربازدید گردشگران در حاشیه غربی جنگل سیاه هستند، از جاذبههای معروف فرهنگ عامیانه جنگل سیاه، ساعت کوکو و کیک جنگل سیاه است. موزهای روباز فوگتسباورنهوفه زندگی کشاورزان منطقه در سدههای ۱۶ و ۱۷ را به نمایش گذارده است، همچین موزه ساعت آلمان، واقع در فورتوانگن تاریخ صنعت ساعتسازی را نمایش میدهد.
خلاصه اینکه فرایبورگ تلفیقی از زندگی مدرن و زندگی کلاسیک است. جذابیتهای خاص فرایبورگ باعث شده است که هر سال میلیونها توریست از نقاط مختلف آلمان و جهان برای بازدید از این شهر زیبا به فرایبورگ سفر کنند.
قرار بود به شهر «مانهایم» هم سفری یک روزه داشته باشیم که دوست عزیزمان در مانهایم هم به میزبانان در کارلسروهه ملحق شد و ما برای دیدار آنها به این شهر سفر کردیم.
با استقبال خانواده محترم صلواتی و مشایعت تا ترمینال، از طریق اتوبوس بین شهری به شهر کارلسروهه حرکت کردیم، بر اساس تجربه قبلی این بار زودتر خود را به ایستگاه رساندیم که با خانم در کنار هم بنشینیم که با حضور به موقع، این امر میسر شد، در طول مسیر حدود 140 کیلومتری، بیشتر مسافران که جوانان دانشجو بودند مطالعه میکردند، این نشان میدهد از اهداف کشورهای غربی و اخیرا کشورهای تازه توسعه یافته، این است که از طریق «فرهنگ کتابخوانی» است که جامعه پویایی و تبلور پیدا میکند.
و من در سکوت همانگونه که محو زیباییهای مسیر بودم، به یک هفته اقامت در فرایبورگ میاندیشیدم که انسان با توانایی که خداوند به او داده چقدر میتواند باانگیزه، مؤثر، شاد و بانشاط باشد، عشق بورزد، برای هم نوع و محیط زیستش مفید باشد، هدفی را ترسیم کند و بر اساس آن و با به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، در هدایت و کنترل و بهتر شدن جامعهاش تلاش کند و دوران زندگی و بازنشستگی را با وجدانی پاک و آرام از عملکرد خوبش سپری کند و لذت ببرد.
کارلسروهه به آلمانی: (Karlsruhe)
ابتدا قرار بود به شهر «مانهایم» برویم که میزبانمان به شهر «کارلسروهه» نزد دیگر دوستان رفت تا در این شهر گردهم آییم، لذا سفر ما به آن شهر صنعتی منتفی شد، مانهایم از شهرهای صنعتی آلمان است که در دوره نازیها هم به همین جهت شهره بود، شهری که کارل بنز، اولین اتومبیل خود را در سال 1885 در این شهر اختراع و تکمیل کرد.
و اما کارلسروهه، شهری در جنوب غربی کشور آلمان، در کنار مرز آلمان- فرانسه، با جمعیتی در حدود 290هزار نفر است، این شهر پس از «اشتوتگارت» و «مانهایم» سومین شهر بزرگ ایالت بادن – وورتمبرگ است. کارلسروهه در سال۱۷۱۵ به عنوان کاخ کارلسروهه بنا شد، زمانی که آلمان به صورت شهرهای ایالتی و شاهزاده نشین اداره میشد، شهری که اطراف آن را قلعه دربرگرفته است بعدها محل دو دادگاه عالی آلمان شد، دادگاه قانون اساسی فدرال آلمان که تصمیمات گرفته شده در این دادگاه قدرتی برابر قانون را در بسیاری از موقعیتها دارد و دادگاه فدرال دادگستری آلمان که عالیترین دادگاه تجدید نظر در زمینۀ حقوق مدنی و حقوق کیفری آلمان است، بنابراین کارلسروهه خانۀ عدالت آلمان در نظر گرفته میشود، نقشی که تا قبل از سال ۱۹۴۵ شهر «لایپزیگ» بر عهده داشت.
در همان بدو ورود پس از اینکه بانو سیما صلواتی، دخترعمویم و فرزندانش در پایانه به استقبالمان آمدند در میان پارکی بزرگ، از دادگاه فدرال آلمان بازدید کردیم، حضور پلیس با فرمی زیبا و حرکت منظم در این پارک ملموس بود، به هنگام عبور آنها با مهربانی به ما سلام میدادند، پسر عمویم پیام همسر سیما، هم به ما ملحق شد در کافهای قهوه و بستنی خوردیم و آقای پیام توضیحات کاملی در خصوص خانة عدالت ارائه داد، جالب بود که در این کشور تمام مکانهای مهم در پایتخت متمرکز نشده بود، پیام که خودش در شهر کارلسروهه معلم است از وضعیت معلمان برایمان سخن گفت، او از «شکاف نسلی» در میان معلمان و دانش آموزان در کلاسهایش خاطراتی تعریف کرد، دقیقا مواردی را که به نوعی در ایران هم مشاهده میکنیم، اما آنها در برخورد با نسل جدیدِ عجول و جسور و البته هوشیار، بسیار با دقت و ملاحظه و علمی برخورد میکنند، او همچنین در خصوص برخی اعتراضات صنفی معلمان در آلمان برایمان گفت و اضافه کرد جایگاه معلمی بسیار رفیع است و ما کاری بسیار حساس انجام میدهیم، لذا با توجه به اینکه شرایط خوبی نسبت به دیگر اصناف داریم، اما مدعی هستیم که این درآمد در مقابل خدمات ما برای ساختن آلمان فردا، کم است.
دقایقی با فرزندان دختر عمو و پسرعمویم زوجی که میزبانمان بودند، بازی کردیم، کودکان که حضور ما بسیار خوشحالشان کرده بود و یاد و خاطره اصفهان و پدربزرگشان افتاده بودند به سبک ایرانی و پر سرو صدا، گرگم به هوا و قایم باشک بازی کردیم، بچههای نمکی و بور و زاغ آلمانی هم با تعجب و آرام آرام در بازی به ما پیوستند و بی ریا و کودکانه میدویدند، واقعا کودکان مرزهای بزرگترها برایشان بیاهمیت است و چه پاک و بی آلایش هستند، ابتدا والدینشان با تردید تعجب نگاهم میکردند اما وقتی شادی و نشاط بچهها را دیدن رفتنشان را، برای شادی بیشتر فرزندانشان به تأخیر انداختند، آنها با زبان آلمان با من صحبت میکردند و من هم با فارسی پاسخشان را میدادم و هر دو متوجه میشدیم چه میگوییم! هرچند در صدد بودم که به سبک عاطفه ایرانیها بچهها را بچلانم و ببوسم، که این موضوع در آنجا مرسوم و خوشایند نیست، و والدین احتمالا موضع میگیرند، حتی عکس گرفتن هم از بچهها بدون اجازه بزرگترهایشان پسندیده نبود، خلاصه محوطه را شلوغ کردیم که همسرم مرا به نشستن و آرامش دعوت کرد که پذیرفتم! و نفس زنان نشستم!
در گشت و گذاری در خیابانهای اطراف مشاهده شد پروژههایی با محوریت حمل و نقل در حال اجراست به نوعی در انجام اقدامات عمرانی با پوششی که داده بودند اختلالی در آمد و شد و مزاحمت برای مردم ایجاد نکرده بود و از نظر ظاهری مرتب و نخالهای دیده نمیشد، همان موقع عملیات احداث مترو در این شهر در شرف احداث بود، آن چه آلمانیها از هر چیز برایشان مهمتر است ایجاد و تسهیل در امر «حمل و نقل عمومی» است. در ادامه از فروشگاهی در مرکز شهر دیدن کردیم که در بام آپارتمان (طبقه 10) یک ساحل شنی به همراه درختان نخل را شبیهسازی کرده بودند و مردم برای خوردن غذا، چای و قهوه، استراحت و گفتگو به آن رستوران مراجعه میکردند، این فضا در وسط شهر فوق العاده جالب بود.
صبح روز بعد، پس از صرف صبحانه مفصل و باسلیقه بانو سیما، از بازار روز کنار منزل میزبانمان که اجناس دست دوم که توسط مردم عرضه میشد و فروشنده و خریدار هر دو راضی بودند و نیازهای خود را تأمین میکردند، دیدار داشتیم، در بیشتر شهرهای قاره سبز این روزبازارها با نظم و ترتیب برپا و پایان روز جمع میشود و این یک فرهنگ خوب و جا افتاده است، قیمتها بسیار مناسب بود که میخواستم یک جفت شمعدان خریداری کنم که متوجه شدم برای بازگشت محدودیت وزن چمدانها را داریم، لذا منصرف شدم.
سپس در جشن بندر شرکت کردیم، ظاهرا در سال یک روز به منظور آشنایی خانوادهها و فرزندانشان از انجام فعالیتها، به بازدید از این بندر اختصاص میدهند و برای همه گروههای سنی برنامههای متنوع و رایگان اجرا میکنند، ما از طریق بالابر بندر، صعود کردیم که کل محوطه قابل مشاهده بود، در پایان تنها مبلغی در صندوقی که برای خیریه تدارک دیده شده بود انداختیم، همچنین از غذاهای محلی در بوفههای ثابت و سیار بندر میل کردیم، از جمله برگزاری جُنگ و جشن و شادی و پایکوبی، بازسازی کشتی دزدان دریایی، اجرای موسیقی، برنامه ویژه کودکان و... یک روز خوب را برای همه ما به ارمغان داشت.
به خاطر شباهت چشماندازی که این شهر با پایتخت ایالت متحده آمریکا دارد برخی بر این باورند که کارلسروهه مدلی برای «واشینگتندیسی» بوده است، هر دو شهر دارای مرکز هستند (کاخ در کارلسروهه و ساختمان کاپیتول در واشینگتن) که از جلوی ساختمان خیابانهای اصلی شهر همانند پرتوهای خورشید انشعاب پیدا میکنند. شاید به خاطر این است که طراح شهر واشینگتن، طرح شهر کارلسروهه را به عنوان الهام بخش مدل خود استفاده کرده است.
پیام ما را به ایستگاه قطار رساند، از او و خانواده صمیمیش تشکر و سپاسگزاری کردیم، از طریق قطار سریعالسیر به طرف شمال آلمان و شهر «دورتموند» حرکت کردیم، الحق یکی از زیباترین مسیرهای داخل آلمان فاصله دو شهر کارلسروهه و دورتموند است که زیباییهای آن چونان یک کارت پستال متحرک از دیدگان میگذشت و در ذهنمان حک میشد، به خصوص عظمت جنگلهای سرسبز در حاشیه رودخانه راین، روستاها، شهرها و کلیساهای میان راه و... یکی از زیباترین صحنهها را برایمان مجسم میساخت.
ادامه دارد