شمال اروپا - اسکاندیناوی خوشحالترین مردم جهان
کشورهای این منطقه عبارتند از سوئد، نروژ، دانمارک، فنلاند، ایسلند و جزایر فارو. زبان مردم این سرزمینها از ریشه زبان آلمانی است. مردم اسکاندیناوی از نسل جنگجویان وایکینگ هستند که در زمانهای قدیم، با کشتی به سرزمینهای مختلف حمله میکردند و مایملک آنها را غارت میکردند. شمال اروپا بسیار خرافاتی بودند و خدایان خاص خود را ستایش میکردند. وایکینگها اعتقاد داشتند که اگر در جنگ کشته میشدند روحشان به والهالا (بهشت وایکینگها) وارد میشد.
اما نوادگان آنان تفاوتهای فاحشی با آنان دارند. مردم اسکاندیناوی که به نوردیکها معروف هستند به عنوان آدمهایی آرام و صلح طلب و متفکر شناخته میشوند و به دنیا نشان دادهاند که به خوبی فعل خواستن را صرف کردهاند، و امروز در رفاه و آرامش خوبی زندگی کنند و در بسیاری از شاخصها الگوی دیگر کشورها هستند.
مؤسسه لگاتوم هر سال با بررسی عواملی مانند اقتصاد، کارآفرینی، سیستم حکومتی، تحصیلات، بهداشت و سلامت، امنیت فردی و اجتماعی، آزادیهای فردی و سرمایه اجتماعی در بین تمام کشورهای دنیا، لیستی منتشر میکند که خوشحالترین کشورهای دنیا را به ترتیب معرفی میکند. با نگاهی به این لیست متوجه میشویم از ۶ کشور این منطقه، در سال ۲۰۱۴، نروژ عنوان اول را دارد، دانمارک چهارم است، سوئد ششم، فنلاند هشتم و ایسلند یازدهم است، مردمی که در گذشته خوی وحشیگری داشتند، به سطحی رسیدهاند که میتوانند کشورهای سردسیر خود را به این خوبی و گرمی اداره کنند.
سیستمی که دولتهای اسکاندیناوی برای اداره کشورهایشان به کار میبرند چیزی است که به «مدل نوردیک» معروف است که خودشان از آن به عنوان «سیستم رفاقتی» نام میبرند. بارزترین خصوصیتی که در این سیستم وجود دارد این است که نفع عمومی بر نفع فردی ترجیح داده میشود.
در این کشورها، دولت ۴۰ درصد تا ۶۰ درصد از درآمدها را مشمول مالیات میکند و البته مردم این کشورها بدون هیچ گونه کارشکنی و اعتراضی این مبلغ را به دولت تقدیم میکنند، چون میدانند در قبال آن خدمات خوب و رایگانی دریافت میکنند، هر آن کس که پول بیشتری در بیاورید، مالیات بیشتری میدهد، بنابراین در این نظام فاصله طبقاتی ایجاد نمیشود و مردم در رفاه خوبی هستند، فقر که نباشد و هر کسی دستش در جیب خودش باشد، بخش بسیار زیادی از جرم و جنایت هم خود به خود محو میشود و جامعه به امنیت میرسد و مردم فرصت میکنند وقتشان را صرف کارهای مهمتری کنند، آگاهی یک شبه فراهم نمیشود، از کودکی با آموزش و برنامهریزی میسر و در افراد درونی میشود.
جریان آب گرم گلف استریم
اما از نظر جغرافیایی چه چیزی باعث سکونت در این مناطق شده است؟
در دوران دبیرستان جریان «آب گرم گلف استریم» را در درسها خوانده بودیم و مطالبی در ذهن داشتم، علت قابل تحمل بودن آب و هوا در کشورهای اسکاندیناوی در شمال کره زمین را اثرات این جریان آب ذکر کردهاند.
گلف استریم، یک جریان اقیانوسی گرم و قوی است که در اقیانوس اطلس جریان دارد، به دو بخش تقسیم میشود، بخش شمالی به شمال اروپا میرود و بخش جنوبی به غرب آفریقا، گلف استریم همچون رودخانهای که به جای خشکی، در میان آبهای اقیانوس، پیشروی میکند و پهنای آن از مجموع پهنای همه رودخانههای دنیا بیشتر است.
بادهایی که در اروپای شمالی برفراز گلف استریم میوزند، هوای گرم را به قسمتهایی از نروژ، سوئد، دانمارک، هلند و بلژیک می رسانند، در نتیجه، این مناطق هر اندازه هم که رو به شمال باشند زمستان معتدلتری دارند، همچنین بندرهایی که در سواحل نروژ هستند، از یخبندان در سراسر زمستان در امانند و این راز زیست پذیری این منطقه است.
ورود به نروژ (Norway)
پس از خروج از کشتی، در بندر اسلو، دکترغلامرضا جعفری از پزشکان خوب ایرانی مقیم نروژ، انتظارمان را میکشید و با خودرو BMW سوخت مازوت، ما را به محل سکونت خود در حومه اسلو در منطقه «دال» در شرق جنوب شرقی نروژ و نزدیک مرز جنوب غربی سوئد برد، ورود به نروژ فصل جدید سفرمان به کشورهای اسکاندیناوی بود، در طول مسیر نظم و صبوری در رانندگی و زیبایی بصری شهر جلب توجه میکرد.
استفاده از بزرگراهها هزینه بر است، لذا شهروندان ترجیح میدهند از خودرو شخصی کمتر استفاده کنند، مناظر شهری و طبیعی پایتخت نروژ جاذبهای منحصر به فرد به آن میدهد.
از نظر نقشه جغرافیایی نروژ کشوری نسبتا کشیده شده از جنوب به شمال میباشد. بخشهای جنوبی کشور غالبا پوشیده شده از جنگل است و مناطق شمالی و غربی غالبا پوشیده از برف و یخچالهای طبیعی زیبا میباشد و در عین زیباییهای طبیعی، کشوری پیشرفته و توسعه یافته است، از نظر ضریب نفوذ تلفن همراه و اینترنت، نروژ جزو برترین کشورهای دنیاست.
پارکها طبیعی و اکولوژیکی، بیشهها، دشتهای سبز زیبا که به شوخی میگفتم تمام حومه اسلو مانند تصویر زمینه نرمافزار «ویندوز» است! هوا در اوج تیرماه خنک، سبک و لذت بخش بود. مردم با شرایط آب و هوایی کاملا خود را تطبیق دادهاند، ضربالمثل نروژی معروف است که میگوید: «هوای بد وجود ندارد، بلکه انتخاب لباس شما است که بد میباشد.»
مغازههای زیادی با فروشندههای ترک و عرب، در هر کوی و برزنی جهت رفع نیاز مواد غذایی و مصرفی مسلمانان و حتی سلیقههای شرقی وجود دارد.
به محل سکونت دکتر در حومه شهر، در مکانی زیبا به نام «دال»، که یک ویلای زیبا در میان جنگل بود رسیدیم، دو کلبه کنار هم که دکتر در ساخت آن شخصا مشارکت داشته است، همسر ایشان از ما استقبال کرد و در همان بدو ورود، دکتر میدانست که چه برایش آوردهایم! همان ابتدا سراغ کلهپاچه را گرفت که در یک مغازه متعلق به افغانیها در هامبورگ به صورت کنسرو شده برایش تهیه کرده بودم، هنوز مشغول صحبت و احوالپرسی بودیم که به سرعت کلهپاچه را گرم کرد و به همراه نانهای باگت و در کنارش خیارشور میل کرد، بوی کله همه اتاقها را گرفت، خانمش متحیر از این سرعت عمل شوهر! ما را برای پذیرایی به اتاق هدایت کرد، اما ما برای نشستن نیامده بودیم، پس از صرف قهوه، برخواستیم و به گردش در جنگل اطراف ویلای محل اقامتمان رفتیم.
فصل تابستان است و هوا کاملا تاریک نمیشود، ساعت دو نیمه شب همه گرگ و میش بود، روزهای اول این وضعیت برایمان مهیج بود و ساعت خواب و بیداریمان را برهم زده بود.
ضمن اقامت یک هفتهای در نروژ طبیعت زیبا با انبوهی از جنگلهای این منطقه را مشاهده کردیم، چندین نوبت به دریاچه نزدیک محل اقامت به نام «هوردال» Hurdal رفتیم، آب این دریاچه علاوه بر بارشهای متناوب، از چشمههای کوچکی که به آنجا میریزند، تأمین میشود. در هنگام زمستان دریاچه یخ میزند و برفهای روی آن منظره بسیاری زیبایی را پدید میآورد، و در قسمتهای ایمن آن مردم به اسکی روی یخ و دیگر بازیها روی میآورند، در هر بار مراجعه ضمن بردن وسایل پیکنیک، از آرامش، سکوت و امنیت آن لذت بردیم.
در حین آمد و شد، در رانندگی و حضور در حومه شهر، هیچ احساس ناامنی و نگرانی به کسی دست نمیدهد.
حضور در خانوادهای در این شهر و آشنایی با کارهای روزانه آنها لذت بخش بود، زندگی ساده و بیتکلفی داشتند، ورزش جزو ارکان زندگی و قانون همه خانوادهها بود، بسیار غذایشان کم حجم اما مقوی بود، وعده عصرانه یا شام بسیار مختصر میل میکنند، وقتی به اطرافت نگاه میکنی همه در حال کار و تلاش بودند، اکثر تعمیرات منزل توسط اعضای خانوادهها انجام میشد، اولویت نخست حتیالمقدور تعمیر وسایل است نه خرید، در آن محیط زیبا زندگی همسایهها در آرامش، قابل مشاهده بود، وقتی چمنزدن من با سروصدا، طولانی شد یک از همسایهها با لبخندی به من نگاه میکرد که پیام را سریع گرفتم! و دستگاه را خاموش کردم. کمی هم در امور باغبانی، هرس درختان، رنگ آمیزی چوبهای ایوان منزل همراهی کردم، همسر و خواهرم با مواد غذایی که از ایران آورده بودند با پختن غذاهای لذیذ ایرانی میزبان و خانوادهاش را انگشت به دهان کرده بودند، آنها باقالاپلو و قرمهسبزی را خیلی دوست داشتند، در آنجا هم کودکان شیفته بازیهای رایانهای و تلفن همراه هستند و مشاهده میشد در آن مکان هم یک شکاف نسلی بین جوانترها و والدین وجود دارد.
همسر و خواهرم برای میزبان، خورشتهای ایرانی طبخ میکردند تا فریز کرده و به تناوب استفاده کند، همسر ایشان که اروپایی است به آنها گفت چرا شما دائم در حال کار هستید در حالی که همسرانتان در این کار با شما مشارکت ندارند! و مرتبهای دیگر گفت شما 3 ساعت غذا طبخ میکنید، در حالی که 10 دقیقه میخورید! خوردن شما حداقل باید یکساعت به طول انجامد و لذت ببرید، آن هم با این خوراکهای لذیذ!
با اینکه میزبان که دکتری قابل و متبحر است باید به بیمارستان میرفت سعی میکردیم زیاد وقتش را نگیریم، اما به هنگام حضور تمام قد وقت خودش را در اختیار ما قرار داده بود و راهنماییهای لازم را ارائه میکرد.
سفر روزانه از طریق مترو به اسلو داشتیم که بسیار لذت بخش و خیره کننده بود و در بافت قدیم شهر و بندر ساعاتی به گشت و گذار پرداختیم.
به مرکز شهر که رفتیم من دلم میخواست ساختمانهای قدیمی را ببینم، اما میسر نشد، بدانید اگر بانوان همراهتان باشند، با خوشبینانهترین حالت، حداقل یک چهارم وقتتان در فروشگاهها میگذرد! که البته آن همه به نوعی جزو جاذبه و تفریح سفر و به خصوص آرامش بانوان است که من هم گاهی همراه میشدم.
به شهرهای مرزی کشور سوئد هم سفر کردیم که خروج از مرز و ورود به کشور سوئد را حس نکردیم، ایمنی جادههای سرسبز برون شهری عالی بود و هرگونه تعمیرات و یا تصادف احتمالی از طریق شبکه داخلی شهر به اطلاع رانندگان رسانده میشود تا بتوانند برنامهریزی کنند، معمولا در فروشگاههای مرزی، اجناس و موادغذایی قیمتهای ارزانتری دارد و در پایان هفته مردم از شهرهای مختلف برای خرید به این منطقه میآیند.
اسلو (Oslo)
از طریق خطوط قطار و مترو به راحتی به مرکز شهر نروژ رفتیم، شهر اسلو، سومین کلان شهر شمال اروپا بعد از استکلهم و کوپنهاگ، با ۱ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر جمعیت، پایتخت و بزرگترین شهر نروژ است، در داخل این شهر ۴۰ جزیره، ۳۴۳ دریاچه و یک جنگل وجود دارد که از این جهت شهره است، تعدادی از این جزایر کوچک و بزرگ زیبا را به هنگام ورود کشتی به این شهر مشاهده کردیم.
این شهر حدوداً در سال ۱۰۵۰ میلادی توسط پادشاه هارولد هاردرادا بنا نهاده شد اما در سال ۱۶۲۴ در یک آتش سوزی از بین رفت. بنابراین کریستین چهارم شهر جدیدی را در سمت غرب شهر اول ایجاد کرد و نام آن را به «کریستیانا» تغییر داد. در نهایت مجلس این کشور در سال ۱۹۲۵ مجدداً نام اسلو را بر آن نهاد.
پادشاه و ملکه نروژ در کاخ سلطنتی زندگی میکنند، سران کشورهای خارجی نیز هنگام بازدید و یا کارهای سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک از پایتخت، در این کاخ اقامت میکنند و مردم عادی نیز در طول تابستان با تهیه بلیت، میتوانند اقامتگاه سلطنتی را سیاحت کنند.
اسلو در جایگاه اول گرانترین شهر جهان در سال ۲۰۱۳ بود، اما اخیرا از لیست ۱۰ شهر گران جهان کنار رفت و به مرتبه پایینتری نزول کرد، نروژ گرانترین بهای بنزین را دارد. فرودگاه اسلو اولین فرودگاه جهان بود که از سوخت زیستی برای تمام خطوط هوایی استفاده کرد و لوفتهانزا نیز اولین بار از این سوخت در ایرباسA320 بهره گرفت.
در واقع سوخت زیستى نوعى از سوخت است که از منابع زیستتوده (بیومس) به وجود مىآید. این بدان معناست که ماهیت سوخت زیستى به گیاهان برمیگردد و همین امر موجب تجدیدپذیر بودن آن میشود.
قابل ذکر است در سال ۲۰۱۴ کشور نروژ از نظر شاخص ثروت و سلامت، رتبهی اول جهان را به خود اختصاص داد، گفته میشد این کشور کمترین جرم و جنایت را دارد و از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون تنها ۱۰ پلیس در نروژ کشته شدهاند!
این شهر پایگاه علاقمندان به موسیقی است، جشنواره موسیقی «متال اینفرنو» در مارس، جشنواره وود راک نروژ که در ژوئن برگزار میشود، جشنواره موسیقی جاز اسلو در آگوست، جشواره موسیقی جهانی اسلو در نوامبر و جشنواره بین المللی موسیقی کلیسا در ماه مارس در این شهر برقرار است.
از جاذبههای دیگر میتوان به: پارک مجسمه ۶۲ هکتاری اکربرگ که ۳۴ مجسمه در این محوطه قرار گرفته است که شامل کارهای هنرمندان بزرگ این عرصه است، یک پارک مجسمه دیگر نیز در شهر اسلو وجود دارد. این پارک با نام «ویگلند» در بزرگترین فضای سبز اسلو یعنی پارک فراگنر قرار دارد. گوستاو ویگلند تمام مجسمهها را خودش ساخته و طراحی معماری این پارک ۸۰ هکتاری نیز به عهده خود او بوده است. وجود چهار نسخه از معروفترین نقاشی ادوارد مونک با نام «جیغ» از جاذبههای این شهر است.
معمولا بیشتر گردشگران ساختمان اپرای اسلو را مشاهده میکنند، این بنا در اسکله اسلو واقع شده و محل برگزاری اپرای ملی و جشنواره باله نروژ است، مرمر سفید بالای ساختمان اپرای نروژ، مانند کوه یخی است که از درهای بیرون آمده است و گردشگران را تشویق به بالا رفتن از سقف آن میکند و ما هم چنین حسی داشتیم!
موزه کشتی وایکینگها سه کشتی را در خود جای داده است: «اسبرگ» که از درخت بلوط و در سال۸۲۰ ساخته شده است، «تیون» که اولین کشتی بود که در کاوشهای سال۱۸۶۷ پیدا شد و «گوستاو» که سالمترین کشتی وایکینگها در جهان است که از زیر تپهای در یک مزرعه در سال ۱۸۷۹ کشف شده است.
همه ساله در دهم دسامبر جایزه صلح نوبل با حضور پادشاه نروژ هارالد پنجم در شهرداری اسلو اعطا میشود. اعطای سایر جایزههای نوبل در شهر استکهلم صورت میگیرد.
دژ و قلعه اکرشوس که در خلال قرون وسطی بهکار گرفته میشد هنوز نیز یک پایگاه نظامی است. این دژ بارها در کارتونهای والت دیزنی مورد استفاده قرار گرفته است.
پیست مدرن اسکی پرش «هولمنکولن» از سال ۱۸۹۲ تا ۲۰۰۸ همه ساله میزبان مسابقات قهرمانی جهان بوده است که در سال 1982 میزبان مسابقات جام جهانی بود، سکوی تماشاگران این پیست چشم انداز وسیعی دارد.
شرایط زندانیان در نروژ جالب توجه است و اقدامات آموزشی و تربیتی خوبی برایشان در نظر گرفته شده از جمله: دسترسی به اینترنت در سلولها! همچنین در این کشور هنگام انتشار یک کتاب، دولت ۱۰۰۰ جلد آن را خریداری و به کتابخانهها اهدا میکند، دانشگاههای دولتی نروژ برای تمام دانشجویان سرتاسر جهان رایگان هستند، پادشاه نروژ از وسایل نقلیهی عمومی استفاده میکرد و بهای بلیط را نیز پرداخت میکرد.
قابل ذکر است نروژ صاحب یک جزیرهی منجمد خالی از سکنه میان آفریقا و قطب جنوب است.
گفتنیهای این کشور فراوان است، و سفر ما محدود، از سویی شنیدن و مطالعه، کی بود مانند دیدن، آنها به راحتی با تلاش و نوآوری بر شرایط نامناسب اقلیمی غلبه و بهترین بهره برداری را از توانمندیهایی که خداوند به آنها ارزانی داشته به عمل میآوردند در سفر به کشورهای اروپایی متوجه میشوید خداوند در ایران اقلیم چهار فصل و به نوعی همه زیبایها و منابع و ثروتها را یکجا عطا فرموده و ما نشان دادیم با نامدیریتها، طبیعت و محیطزیست و حتی تربیت نسل ها و... را دچار مخاطره کردهایم.
مسئله تنها اقلیم نیست، بلکه به نظرم مدیریت است، ما شرایط آب و هوایی نامناسب امارات، کشورهای خلیج فارس و حتی مالزی را مشاهده کردهایم، آنها با وجود نامساعد یا ناپایداری شرایط اقلیمی، بهترین زندگی را برای شهروندانشان فراهم کردهاند و از امکانات خدادادی بهترین استفاده را میبرند، کشور ما تنوع آب و هوایی بینظیری در دنیا دارد که متأسفانه کمترین بهره را میبریم.
همانگونه که اشاره شد ما سفری نصفه روزه به وسیله خودرو شخصی به مناطق مرزی کشور سوئد هم داشتیم که بسیار برایمان جالب و مهیج بود.
بازگشت به هامبورگ
پس از یک هفته اقامت در نروژ و اسلو و دیداری کوتاه از سوئد، با خداحافظی از خانواده خوب دکتر غلامرضا که مهماننوازی را در حق ما تمام کردند و در منطقه دال در حومه اسلو در یک منطقه جنگلی با چشم اندازهای بسیار زیبا از ما پذیرایی کردند، با همراهی ایشان به اسلو رفتیم تا از طریق کشتی کروز به کیل در شمال آلمان بازگردیم، حدود 20 ساعت در کشتی، با آنچه بیان شد، بسیار به یادماندنی سپری شد و باتجربهای که به هنگام رفت به دست آورده بودیم، تلاش کردیم از امکانات بیشتری در داخلی کشتی استفاده کردیم.
پس از رسیدن به شهر کیل، با استفاده از رهیاب، مسیر جنگلی و روستایی را برای عزیمت به هامبورگ محل اقامتمان، انتخاب کردیم، خواهرم با آرامش این مسیر را طی کرد، در بین راه از رستورانهای مکدونالد برای صرف غذا و قهوه استفاده کردیم که قیمت مناسبی در سرتاسر جهان دارند، در میان شهرها و روستاهای عبوری چه نظم و آرامشی حاکم بود که با خود میگفتیم کاش میشد مدتی در این مناطق زندگی کنیم! یک نکته مهم اینکه در کل نقاط آلمان ثبات قیمتها خیره کننده بود و شما بدون دغدغه و نگرانی و درخواست تخفیف خرید میکردید، از یک قهوه در فروشگاههای صاحب برند تا لوازم و وسایل دیگر.
طی دو روز باقی مانده از سفر بیشتر وقتمان را به گردش در مرکز شهر هامبورگ گذراندیم، به ساختمان شهرداری، کلیسا و فروشگاهها سر زدیم و خیره و متعجب در باانگیزه بودن، امیدوار بودن و کار و تلاش و تکاپوی مردم بودیم و آنها را تحسین میکردیم.
مهد کودک صبا دختر خواهرم تجربه جالب و متفاوتی از نگهداری با برنامه و هدف مند از کودکان بود، استراحت، بازی، موسیقی، گردش، تغذیه به نوعی در عین ملاطفت کودکان را مستقل و مسئولیت پذیر بار میآوردند و عطش در آغوش گرفتن کودکان بامزه و رنگارنگ در من و همسرم متبلور شده بود، اما به نظر می رسید مجاز به این کار نیستیم! اما تحمل از دست داده و یکی دو تا از این کودکان بانمک را ناز و نوازش کردیم.
بازگشت به ایران
مجددا با رعایت میزان بار که خودش برای مسافران ایرانی دردسری است و با هر خرید چمدانها را توزین میکنند! ساعت حرکت را بررسی و با مشایعت خواهرم به فرودگاه هامبورگ رفتیم و از لطف و محبت او در مدت اقامتمان صمیمانه سپاسگزاری کردیم، خدا قسمتتان کند در سفرهایتان یک نفر آشنا به آن شهر و کشور همراهیتان کند که نعمتی است.
پرواز برگشت از طریق شرکت لوفتهانزا آلمان که از لحاظ امکانات و پذیرایی خدمات خوبی هم ارائه شد، عازم ایران و فرودگاه امام خمینی شدیم، در میان راه، با مسافرینی که از کانادا و یا آمریکا با پرواز هامبورگ به تهران عزیمت میکردند هم صحبت شدیم و از آنها بسیار آموختیم، آنها تشنه دیدار وطن و خانوادههاشان بودند.
به هنگام اعلام فرود، تدریجا بسیاری از بانوان حجابهای خود را به شکل عجیب و غریب آراستند و آماده ورود به کشور شدند و باز به این فکر بودم این تکه پارچه روسری چه تفاوتی با نداشتنش دارد!؟ چه بسا این مدل پوشش برخی بانوان بسیار بیشتر از خانم های آن طرف جلب توجه میکند!
حجاب که تکلیف شرعی الهی نمیشود که پوشیدنش ثواب و ترکش عقوبت الهی داشته باشد، اگر حجاب تکلیف بود معنی نداشت که کنیزان و اهل کتاب مستثنی شوند و جای افسوس دارد که رسم نقش بازی کردن و ماسک گذاری در زندگی بسیاری از ما ایرانیها عادی و روزمره شده است.
در فرودگاه امام خمینی یک استاد و پروفسور عراقی که عازم اصفهان بود به طور اتفاقی با ما همکلام شد و با عربی و فارسی و انگلیسی با او در موضوعات مختلف صحبت کردیم، او متواضعانه من و همسرم را دعوت کرد به اتفاق به اصفهان برویم. ظاهرا مادرش ساکن اصفهان و بیمار بود و او به دیدار مادرش می رفت و در حالی که جاده کاشان – اصفهان باران میبارید به اصفهان عزیمت کردیم و پرونده این سفر را با کوله باری از خاطرات و تجارب مفید و مهربانی میزبانان بستیم، و آن گوهری که در این مدت کوتاه دل تنگمان کرده بود، فرزندان و والدینمان بودند که در اولین فرصت دیدارشان باعث مسرت و شادمانی شد.
لازم است از اقوام که نظارت و همراهی با فرزندان ما را تا هنگام بازگشت بر عهده داشتند، تشکر و قدردانی کنم، همچنین از همسرم مریم فایضی که همسفری همراه و خوشذوق بود و در تنظیم و نوشتن این متن مرا یاری رساند سپاسگزارم.
همانگونه که ابتدای نوشته اشاره کردم، نکات و تجاربی را که در این سفر به دست آوردهام به صورت مختصر تقدیم میکنم، امید که قبول افتد و در نظر آید.
پایان
در پایان به اطلاع خوانندگان فهیم می رساند که مشاهدات و تجارب سفر من و همسرم در قالب نکته ها به طور جداگانه تقدیم می شود